تلاش آمريكا براي مهار تدريجي قيام ملت‌هاي عرب

تلاش آمريكا براي مهار تدريجي قيام ملت‌هاي عرب

روند تحولات مصر همچنان در كانون توجهات شبكه‌هاي خبري جهان قرار دارد. در عين حال، كه عليرغم سقوط مبارك، با جايگزيني نظاميان حاكم به جاي وي، عملاً تغيير محسوسي در ساختار قدرت صورت نگرفته است. ژنرال محمد حسين طنطاوي وزير دفاع و فرمانده نيروهاي مسلح مصر از موضع رياست شوراي عالي نظامي، جايگزين مبارك شده و حتي "احمد شفيق" نخست‌وزير موقت نيز رسماً اعلام كرده است كه از شوراي نظامي دستور مي‌گيرد. بدين ترتيب در واقع نوعي جا به جائي نظامي صورت گرفته و يك نظامي (مبارك)، جاي خود را به نظامي ديگر (طنطاوي) داده است.

آنچه در مصر طي روزهاي اخير صورت گرفته، در واقع تكرار همان الگوئي است كه در دهه قبل در الجزاير انجام شد و حاكمان عليه خودشان كودتا كردند تا "شاذلي بن جديد" كناره گيري كند و قدرت را به نظاميان بسپارد. الجزاير پس از آن به مدت دو دهه در هرج و مرج فرو رفت و مشخصاً ساختارهاي نظامي - امنيتي به جاي آنكه نظم و امنيت را در الجزاير برقرار كنند، به فجيع‌ترين جنايات سازمان يافته پرداختند تا بلكه مردم الجزاير از انتخاب خود و گرايش به فعالان اسلامي منصرف و پشيمان شوند. بيم آن مي‌رود كه نظاميان مصري هم با ترفند مشابهي سرنوشت قيام پرشكوه ملت بزرگ مصر را دچار انحراف نمايند. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه از يكطرف ملت مصر به تحولات مشكوك اخير با ترديد مي‌نگرد و حاضر نيست صحنه را ترك نمايد و از طرف ديگر آمريكا و رژيم تل آويو با حساسيت فراوان سعي دارند نظاميان را براي ادامه راه مبارك، تحت فشار قرار دهند.

"رابرت گيتس" در روزهاي اخير بارها با ژنرال طنطاوي در تماس بوده است و نكته مهمتر اينكه دقيقاً از همان ابتداي شكل گيري تظاهرات مردمي در ميدان التحرير قاهره، طنطاوي با سفر به واشنگتن براي اجراي مراحل مختلف طرح‌هاي آمريكا در مصر، از نزديك توجيه شده است. موضوعي كه به اين روند ترديدآميز، ابعاد نگران كننده‌اي مي‌دهد اينست كه مبارك هنوز در "شرم الشيخ" به سر مي‌برد و در واقع ممكن است هر لحظه به قدرت باز گردانده شود. بدين ترتيب، سئوال اصلي اينست كه از يك ديكتاتور فرتوت 82 ساله چه كار ديگري ساخته است؟ طنطاوي همچنين با "ايهود باراك" وزير دفاع رژيم صهيونيستي نيز در تماس مستقيم بوده است. بعلاوه نتانياهو در پايان جلسه هيئت دولت از عملكرد نظاميان مصري حمايت و قدرداني كرد! اين بدان معني است كه مقامات جديد مصر همچنان فرمانبر آمريكا و صهيونيستها هستند. موضوع ديگر به تعهد نظاميان حاكم به قرارداد ننگين كمپ ديويد باز مي‌گردد كه قبل از اعلام تعهد قاهره، طي دستورالعمل اوباما رئيس‌جمهور آمريكا رسماً از تريبون كاخ سفيد اعلام گرديد و سپس نظاميان حاكم آنرا پذيرفتند. بدين ترتيب نه تنها آمريكا و صهيونيست‌ها كه حتي نظاميان حاكم نيز عيناً همان راه انحرافي گذشته را مي‌روند و همان تخلفات را عيناً تكرار مي‌كنند. طبعاً از مردم مصر هم نبايد انتظار داشت كه رفتار با مبارك را در مورد نظاميان جانشين و دست نشانده، ادامه ندهند.

البته مردم مصر تاكنون از هرگونه برخورد خشونت آميزي پرهيز كرده‌اند و با صبر و متانت سعي داشته‌اند مواضع روشن خود را منعكس نمايند اما اگر اقدامات روزهاي اخير نظاميان ادامه يابد و احياناً تشديد گردد، چه بسا كه با رفتار متقابل مصري‌ها مواجه شود. فراموش نكنيم كه نظاميان حاكم و حتي آمريكا و صهيونيستها اصرار دارند قضاياي مصر را خاتمه يافته معرفي نمايند. آنها مي‌گويند ما حرف دل مردم و پيام قيام آنها را شنيديم و مبارك نيز كنار رفت. در نتيجه لازم است آنها به خانه‌هايشان باز گردند و فرصت دهند تا مسائل پيگيري شود. اين همان فرصتي است كه آمريكا و صهيونيستها دقيقاً به آن احتياج دارند تا بلكه بتوانند ابتكار عمل را در اختيار بگيرند. ولي مردم حرف ديگري دارند و آن اينكه ما خون نداده‌ايم كه مبارك جاي خود را به نظاميان ديگري بسپارد. طبعاً تا روي كار آمدن يك طيف غيرنظامي به حضور در صحنه ادامه خواهيم داد. با اين حال، رسانه‌هاي وابسته اصرار دارند مسئله را "مختومه" تلقي كنند و با كاهش تبليغات رسانه اي، زمينه‌هاي "سانسور تدريجي" بر تحولات مصر را فراهم سازند. اكنون تلاش بر اينست كه التهابات عظيم سياسي - اجتماعي كه در روزهاي اخير در الجزاير، اردن و يمن هم به وسعت مشاهده شده با اعمال سانسور خبري به فراموشي سپرده شود و به تدريج فرصت‌هاي طلائي براي تحكيم مجدد رژيم‌هاي خودكامه بر فضاي منطقه فراهم گردد و ديكتاتورهاي مادام العمر، همچنان بر مقدرات ملتهاي عرب حاكم بمانند. البته اين آرزوي دشمنان اسلام است ولي اگر قرار بود اراده آنها موثر باشد، امروزه در تونس و مصر ديكتاتورهاي مادام العمر سخن مي‌گفتند ولي اين سرنوشت در انتظار ساير همتاهاي آنها نيز هست.

ويكي ليكس؛ ديپلماسي جديد رسانه‌اي آمريكا

ويكي ليكس؛ ديپلماسي جديد رسانه‌اي آمريكا

حباب افشاگريهاي "ويكي ليكس"، بسيار زودتر از آنچه انتظار مي‌رفت، فرو ريخت و چهره‌هاي پشت پرده هم يكي پس از ديگري خود را نشان دادند تا مشخص گردد آنچه مطرح شده، "ديپلماسي جديد رسانه‌اي آمريكا" محسوب مي‌شود كه قرار است با بمباران تبليغاتي و اطلاعاتي، شوك جديدي به دنياي سياست در گوشه و كنار جهان وارد كند تا بلكه بتواند كمبودها، شكست‌ها و ناكامي‌هاي ديپلماسي جهاني آمريكا را پوشش دهد و جبران كند.

1-      با وجود آنكه كاخ سفيد و وزارت خارجه آمريكا مرتباً انتشار اسناد محرمانه توسط "ويكي ليكس" را محكوم مي‌كنند، خانم هيلاري كلينتون ترجيح داده از اين موقعيت‌هاي طلائي براي تأمين اهداف خود و جبران بخشي از ناكامي‌هاي سياسي - تبليغاتي واشنگتن سوءاستفاده كند. وزير خارجه آمريكا در يك اظهارنظر رسمي برمبناي افشاگري‌هاي ويكي ليكس ادعا كرد اين اسناد نشان مي‌دهد كشورهاي عرب منطقه از فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران نگرانند. اين اظهارنظر، يكبار ديگر اهداف آشكار و نهان اين به اصطلاح "افشاگريهاي برنامه ريزي شده" و مأموريت اصلي "ويكي ليكس" را بازگو مي‌كند.

2-      برخي دبيران ارشد روزنامه نيوزويك در مصاحبه‌هاي خود تصريح كرده‌اند كه در انتشار رسانه‌اي افشاگريهاي ويكي‌ليكس با وزارت خارجه آمريكا هماهنگ بوده‌اند و ملاحظات دولت اوباما در دست‌چين كردن اسناد و همچنين انتشار، بزرگنمائي يا عدم انتشار مطالب ويژه را مدنظر قرار داده‌اند. حتي بدون اين اعترافات نيز روشن بود كه جهت گيري اصلي افشاگري ها، اهداف مشخصي را دنبال مي‌كند ولي اظهارات صريح عوامل اصلي انتشار رسانه‌اي اين مطالب ثابت مي‌كند كه مقامات واشنگتن از اين افشاگري‌ها نه تنها ناراضي نيستند بلكه دقيقاً سعي دارند از آن جهت تأمين اهداف و برنامه‌هاي خود بهره برداري سياسي - تبليغاتي نمايند.

3-      "بنيامين نتانياهو" در يك موضع گيري آشكار ضمن استقبال از افشاگري‌هاي ويكي ليكس، خاطرنشان ساخت خوشبختانه هيچ يك از اين افشاگري‌ها عليه اسرائيل و يا به زيان منافع اسرائيل نيست و رژيم تل آويو از انتشار اين اسناد هيچگونه نگراني ندارد.

با در نظر گرفتن اينكه قرار است 4 ميليون برگه ديگر از اسناد محرمانه آمريكا به زودي منتشر شود، اين اظهارنظر نتانياهو و استقبال بدون قيد و شرط وي از افشاگري‌ها نشان مي‌دهد كه وي قوياً مطمئن است حتي در افشاگري‌هاي آينده نيز هيچگونه تهديدي عليه منافع صهيونيستها وجود نخواهد داشت. اين بدان معني است كه مقامات صهيونيستي يقين دارند اطلاعات منتشره دقيقاً "فيلتر" مي‌شوند و محال است هيچگونه اطلاعاتي عليه صهيونيستها درز كند.

بدين ترتيب حتي مانور تبليغاتي پليس بين الملل، "اينترپل" براي صدور حكم بازداشت "جولين اسانژ" بنيانگذار "ويكي ليكس" نيز اقدامي حساب شده براي ارزشمند معرفي كردن اطلاعات منتشره محسوب مي‌شود كه با هدف جا انداختن اسناد منتشره ارزيابي مي‌شود.

موضوع مهمتر به رفتار مشكوك واشنگتن در قبال نشست اطلاعات در اين سطح وسيع باز مي‌گردد. پيش از اين مقامات آمريكا و دستگاه‌هاي اطلاعاتي حتي در مورد مظنونين و كساني كه ممكن است به نحوي به اطلاعات طبقه بندي شده دسترسي يابند، بيشترين شدت عمل ممكن را نشان مي‌دادند ولي اكنون با علم به اينكه چنين حجم عظيمي از اطلاعات وزارت خارجه آمريكا به بيرون درز كرده، واكنش قابل ذكري كه متناسب با ابعاد خسارات و لطمه‌هاي وارده باشد، به چشم نمي‌خورد چيزي كه به شدت مشكوك است. به راستي آيا پس از محرز شدن اينكه 4 ميليون سند محرمانه در دستگاه ديپلماسي آمريكا لو رفته، بايد مقامات واشنگتن با خواهش و تمنا از ويكي ليكس بخواهند كه از افشاي چنين اسراري منصرف شود؟

بعلاوه، آيا حيثيت ملي و جهاني دستگاههاي اطلاعاتي آمريكا با در نظر گرفتن انتشار اينهمه سند و اطلاعات، البته اگر عمدي نباشد، خدشه‌دار نمي‌شود؟ به ويژه آنكه انتشار 4 ميليون سند را نمي‌توان "درز اطلاعات" ناميد. چرا كه در سيستم‌هاي اطلاعاتي، "درز اطلاعات" معني خاصي دارد كه در حد يك يا چند سند خلاصه مي‌شود و در نتيجه با علم به لو رفتن 4 ميليون سند بايد به مقامات ارشد اطلاعاتي، "مدال لياقت" داد. نكته ظريف در اين ماجرا اينست كه انتشار اسناد مربوط به عملكرد آمريكا و انگليس توسط ويكي ليكس تاكنون هيچ چيز پنهاني را افشا نكرده بلكه فقط بر حجم اسناد افزوده است، اما همين اقدام مقدمه‌اي شد براي آنكه ويكي ليكس خود را به عنوان يك افشاگر جا بزند و با استفاده از اين موقعيت، اهداف خود عليه ملت‌هاي مسلمان را دنبال كند.

ابهام بزرگتر از اين بابت به وجود مي‌آيد كه بر اثر اين افشاگريها، تقريباً كسي غافلگير نشده و حتي در سلسله مراتب فرماندهي و مديريت اطلاعات هم هيچگونه اتفاقي رخ نداده است. نه كسي بركنار شد، نه كسي استعفا داده و نه حتي كسي مورد بازخواست قرار گرفته كه چرا بر اثر بي كفايتي، وي و دستيارانش چنين فاجعه‌اي رخ داده است. حتي اين احتمال جدي وجود دارد كه طراحان اين طرح جديد "يورش اطلاعاتي واشنگتن"، مورد تشويق نيز قرار گيرند. چرا كه توانسته‌اند از اسناد اطلاعات "بايگاني راكد" وزارت خارجه آمريكا چنين موج تصنعي و فريبكارانه‌اي را به وجود آورند و آنرا مبناي ديپلماسي جديد رسانه‌اي واشنگتن قرار دهند كه به موجب آن، آتش اختلاف ميان كشورهاي اسلامي شعله ور مي‌شود و فرصت جديدي را براي آمريكا و رژيم صهيونيستي ايجاد مي‌كند تا اهداف خصمانه خود عليه ملت‌هاي منطقه را با خيال راحت دنبال كنند.

13 آبان؛ درس بزرگ مقاومت

13 آبان؛ درس بزرگ مقاومت

با فرا رسيدن 13 آبان امسال، 46 سال از تبعيد امام خميني توسط رژيم وابسته و فاسد پهلوي به تركيه كه به دستور آمريكا و به دليل مخالفت امام با لايحه ضد بشري كاپيتولاسيون صورت گرفت مي‌گذرد. آن واقعه، در عين حال كه با هدف ريشه كن ساختن نهضت روحانيت شكل گرفته بود، برخلاف ميل و اراده آمريكا و مزدوران داخلي‌اش به عميق‌تر شدن اين نهضت انجاميد و مردم ايران با اهداف و آرمان‌هاي انقلابي امام خميني آشنا شدند و زمينه براي قيام عمومي ملت ايران عليه استعمار آمريكا و استبداد داخلي فراهم شد.

در روز 13 آبان 1357 هنگامي كه انقلاب اسلامي مردم ايران به اوج خود رسيده بود، شاه مرتكب جنايت بزرگي شد و به مزدوران خود فرمان داد دانش آموزان تهراني را كه به خيابان‌ها ريخته بودند تا با نهضت امام خميني اعلام همبستگي نمايند به گلوله ببندند و تعدادي از آنها را به شهادت برسانند. اين جنايت كه درست در سالروز تبعيد امام خميني رخ داده بود، شتاب انقلاب مردم ايران را دو چندان كرد و عامل مهمي شد براي تسريع سقوط رژيم پهلوي.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم منحط شاهنشاهي در 22 بهمن 1357 با اينكه ملت ايران يكپارچه نسبت به استعمار آمريكا در ايران ابراز تنفر ميكرد و شعار "مرگ بر آمريكا" در سرتاسر ايران طنين انداز بود، مزدوران آمريكا در ايران به توطئه عليه انقلاب و نظام تازه تأسيس جمهوري اسلامي ادامه ميدادند و سفارت آمريكا در تهران به مكاني براي برنامه ريزي توطئه‌ها عليه ملت ايران تبديل شده بود. به همين دليل، در 13 آبان 1358 دانشجويان پيرو خط امام در تهران به سفارت آمريكا حمله كردند و آنرا به تسخير خود در آوردند. اين اقدام، بقدري غيرمنتظره و جسورانه بود كه حتي رئيس دولت موقت در برابر آن واكنش نشان داد و بسياري از گروه‌هاي سياسي كه با عمق انقلاب اسلامي آشنائي نداشتند نتوانستند آنرا درك نمايند. ولي در ميان ناباوري‌هاي سياسيون، اول كسي كه اقدام شجاعانه دانشجويان در تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران را تأييد كرد آيت‌الله بهشتي بود كه آن زمان نايب رئيس مجلس خبرگان قانون اساسي بود و مديريت جلسات آنرا برعهده داشت. آيت‌الله بهشتي، عصر روز 13 آبان طي سخناني در مجلس خبرگان قانون اساسي، اقدام تاريخي دانشجويان را ستود و آمريكا را به خاطر دخالت‌هايش در امور داخلي ايران سرزنش و محكوم كرد. امام خميني، كه همه منتظر اظهارنظر ايشان بودند، تسخير سفارت آمريكا در تهران را "انقلابي بزرگ‌تر از انقلاب اول" ناميدند و در روزهاي بعد در پاسخ به تهديدهاي آمريكا و براي شجاعت دادن به عناصر مردد داخلي، جمله تاريخي "آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند" را به زبان آوردند. اين جمله ماندگار در كنار جملات مهم و كليدي و تاريخ سازي از قبيل "آمريكا ‌ام الفساد قرن است" و "در اين انقلاب، آمريكا شيطان بزرگ است" مبارزه عليه استعمار آمريكا را در ميان مردم ايران به اوج رساند و اين شناخت عميق را به ملت ايران داد كه آمريكا دشمن اصلي ملت هاست و همه‌ي فريادها بايد عليه آمريكا باشد و همه قلم‌ها بايد آمريكا را هدف بگيرند.

اينگونه بود كه مبارزه عليه آمريكا در نهاد ملت ايران نهادينه شد و از آن پس هر ساله روز 13 آبان به مناسبت اين سه واقعه مهم براي ملت ايران روزي است فراموش نشدني كه "روز جهاني مبارزه با استكبار" نام گرفت و فرياد "مرگ بر آمريكا" در سرتاسر ايران طنين افكن مي‌شود.

آمريكا البته براي جبران تحقير بزرگي كه در ماجراي تسخير لانه جاسوسي خود در تهران تحمل كرد دست بكار شد و با اعزام كماندوهاي تعليم ديده و هواپيماها و هليكوپترهاي ويژه براي آزادسازي كاركنان سفارت خود در تهران كه به گروگان دانشجويان در آمده بودند اقدام كرد اما قبل از آنكه به تهران برسد در صحراي طبس گرفتار قهر الهي شد و شكست سختي از طوفان شن خورد و براي بار دوم تحقير شد. جيمي كارتر، رئيس‌جمهور وقت آمريكا، كه با اين واقعه شانس خود براي انتخاب مجدد به رياست جمهوري از دست داده بود، تلاش زيادي براي رها شدن از دام بزرگي كه در آن گرفتار شده بود به عمل آورد اما نه تهديدها، نه تطميع ها، نه نامه نگاري ها، نه واسطه تراشي‌ها و نه اظهارات ملتمسانه‌اش هيچكدام نتوانستند او را نجات دهند و مجبور شد با خفت و پذيرش شكستي مفتضحانه، كاخ سفيد را ترك كند.

آمريكا از آن زمان تاكنون به شگردهاي گوناگوني براي جبران شكست سختي كه از ملت ايران خورد متوسل شد ولي همواره ناكام ماند و تا امروز كه 31 سال از 13 آبان 1358 مي‌گذرد نتوانسته لكه ننگ تحقيري كه توسط دانشجويان ايراني تسخير كننده لانه جاسوسي خود در تهران تحمل كرد را پاك نمايد. تحميل جنگ از طريق رژيم بعث عراق، تحريم‌هاي اقتصادي، فشارهاي تبليغاتي، تهاجم فرهنگي، كارشكني‌هاي پيوسته عليه فعاليت‌هاي هسته‌اي و تحريكات سياسي عليه ايران از مهمترين اقدامات آمريكا در طول 31 سال گذشته بودند كه همگي با شكست مواجه شدند و اين جمله تاريخي امام خميني كه فرمودند آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند در عمل به اثبات رسيد.

ايران در اين مدت 31 سال به پيشرفت‌هاي مهمي در زمينه‌هاي علمي، صنعتي، پزشكي و دفاعي دست يافته است كه با توجه به آنهمه مانع تراشي آمريكا و غرب، نشان دهنده قدرت مقاومت و عزم و اراده ملت ايران است. اين موفقيت ها، براي ملت‌هاي آزاديخواه جهان درس بزرگي به همراه دارد و آن اينست كه هر ملتي در صورتي كه به خود متكي شود و اراده كند مي‌تواند به اهداف خود برسد حتي اگر بزرگترين قدرت‌هاي جهان در برابر آن درصدد مانع تراشي باشند.

اين درس بزرگ و تاريخي را ملت ايران بايد به كمال برساند و براي تحقق اين هدف بزرگ، به وحدت و همدلي نياز داريم. بايد با دست‌هاي تفرقه افكن برخورد شود و همه‌ي زبان ها، قلم‌ها و فكرها در جهت وحدت و همدلي آحاد ملت بزرگ ايران فعاليت كنند، چيزي كه عامل اصلي پيروزي انقلاب اسلامي و تداوم آن تا امروز بوده و از اين پس نيز مي‌تواند ضامن استمرار آن باشد.

دور جديد مذاكرات هسته اي

دور جديد مذاكرات هسته اي

مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا به عنوان يكي از طرفهاي گفتگوي هسته‌اي با ايران، از تعيين تاريخ براي از سرگيري مذاكرات خبر داد و گفت: "ايران به درخواست كتبي وي پاسخ داده و بدين ترتيب مي‌توان گفتگوهاي 1+5 را با تهران از سرگرفت."

در پي اين اظهارات، يك مقام مسئول در شوراي عالي امنيت ملي ايران از بازگشت گروه 1+5 به ميز گفت وگو - كه براي مدتي متوقف شده بود - استقبال كرد و آمادگي كشورمان را براي آغاز رايزني‌ها اعلام نمود.

گرچه هنوز درباره زمان دقيق و مكان مورد توافق طرفين، تعاملي صورت نگرفته، ولي به گفته برخي كارشناسان، موضوع دور جديد گفت وگوها از اهميت خاصي برخوردار است. به عبارت دقيق تر، اينكه چه مسائلي در دستور مذاكرات قرار خواهد داشت، براي طرفين حساسيت ويژه‌اي دارد.

مسئولان سياست خارجي اتحاديه اروپا به نمايندگي از گروه 1+5، متشكل از پنج عضو دائم شوراي امنيت و آلمان، از سال 81 در چندين دور گفتگو با مسئولان هسته‌اي كشورمان همواره خواستار انصراف ايران از حقوق مسلم هسته‌اي بويژه در زمينه غني سازي اورانيوم بوده و در هر دور از مذاكرات تاكيد داشته‌اند كه محور گفتگوها را بايد بسته‌هاي پيشنهادي اين گروه تشكيل دهد كه آنهم شامل برخي امتيازات ناچيز فني و اقتصادي در برابر تصميم جمهوري اسلامي به تغيير سياست هسته‌اي كشورمان بوده است.

در مقابل، طرف مذاكره كننده ايراني با ارائه يك بسته پيشنهادي حاوي حقوق مسلم هسته‌اي و اعلام آمادگي براي مشاركت در حل موضوعات باقي مانده در پرونده هسته‌اي كشورمان و التزام به روند اعتمادسازي از سوي طرفين، به گفتگوها پيوست.

متاسفانه اقدامات غيرقانوني غرب كه شاخص مهم و اصلي آن صدور پيشاپيش قطعنامه‌ها و تشديد تحريم‌ها عليه ايران بوده، در مسير متناقض با راهكار ديپلماسي مستقيم و صادقانه جمهوري اسلامي ايران قرار داشته و بنيان‌هاي اعتمادسازي را به شدت متزلزل كرده است. علاوه بر اين، طرح موضوعات انحرافي و دروغ‌هاي آشكار توسط رسانه‌هاي غربي براي فريب افكار عمومي و باج خواهي از ايران، از جمله سياست‌هائي است كه غرب آنرا دنبال مي‌كند و مفهومي غير از زياده‌خواهي و سلطه طلبي ندارد.

تجربه دوره‌هاي هشت ساله قبلي مذاكره با گروه اتحاديه اروپا و پس از آن با 1+5 حكايت از اين واقعيت دارد كه سياست چماق و زياده طلبي همواره در قبل و بعد از گفتگوها وجود داشته كه تشديد تحريم‌ها از سوي آمريكا و اروپا، در پيش گرفتن زبان تهديد در رسانه‌هاي غربي و پمپاژ اخبار كاملاً يكجانبه عليه ايران، بخشي از آن است. ولي اين، همه ماجرا در روند مذاكرات هسته‌اي ايران و 1+5 نيست بلكه مهم‌تر از اينها، پاسخ به اين سئوال است كه اهداف غربي‌ها يعني چهار كشور آمريكا، انگليس، فرانسه و آلمان از آغاز دور جديد مذاكرات چيست و آيا نيات سياسي آنها اين بار نيز مي‌تواند تاثير مستقيم بر نتايج مذاكرات داشته باشد؟

پرسش اصلي در اين باره آنست كه آيا هدف غربي‌ها به سركردگي آمريكا از گفت وگو، رسيدن به تعامل و باز كردن سرفصل‌هاي همكاري براي باز كردن گره‌هاي ايجاد شده در روند مذاكرات هسته‌اي است يا باز هم قصد دارند با اتلاف وقت در سايه انجام مذاكرات سينوسي، فشار بيشتري را به جمهوري اسلامي ايران وارد كرده و به روند دشمني و تقابل با حقوق ملت ايران ادامه دهند؟ آيا اين بار آمريكائيها و اذناب اروپايي شان به منطق گفت وگو كه لازمه آن اجتناب از هرگونه تهديد و فشار است، التزام عملي خواهند داشت؟

شايد در شرايط كنوني چاره‌اي جز خوشبيني و اجتناب از پيشداوري و گمانه زني وجود نداشته باشد ولي پيگيري سياست‌هاي گذشته گروه 1+5 نشان مي‌دهد ادامه نگاه تقابلي با جمهوري اسلامي ايران و اعمال فشار براي ارجاع موضوع هسته‌اي ايران از آژانس بين‌المللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل و صدور قطعنامه‌هاي سياسي بخشي از طرح اين كشورها را تشكيل مي‌دهد. طبيعي است كه اگر غربي‌ها اين بار هم با چنين رويكردي وارد مذاكره شوند، بار ديگر مسئوليت عدم دستيابي به نتيجه، متوجه آنها خواهد بود.

اوباما، فرار از واقعيت

اوباما، فرار از واقعيت

رئيس جمهور آمريكا با آنچه در مصاحبه با بنگاه سخن پراكني "بي. بي. سي" درباره ايران، فلسطين، عراق و افغانستان گفت، بار ديگر اين واقعيت را به اثبات رساند كه دولت آمريكا حامي تروريسم است و دست از مداخله و جنگ افروزي عليه ملت‌ها برنداشته و همچنان بر ادامه اعمال خوي استكباري پاي ميفشارد.

اوباما، در مصاحبه با خبرنگار ايراني "بي. بي. سي" درباره فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران گفت اگر ايران درصدد توليد سلاح هسته‌اي نيست، بايد ا ين را به اثبات برساند و جهانيان را كه به فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران با ترديد مي‌نگرند از اين ترديد خارج كند.

از رئيس‌جمهور كشوري كه خود را بالاترين قدرت جهاني ميداند، اينگونه سخن گفتن بسيار عجيب است. زيرا او ميداند كه آژانس بين‌المللي انرژي اتمي بعد از بازرسي‌هاي مستمر و متعدد بارها گزارش داده است كه نشانه‌اي از نظامي بودن فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران وجود ندارد. آژانس البته تحت فشارهاي دولت آمريكا سئوال‌هائي را مطرح كرده كه نفس همان سؤال‌ها نشان دهنده عدم وجود سند و مدركي براي اثبات ادعاهاي آمريكا مبني بر انحراف فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران به طرف نظامي‌گري مي‌باشد. علاوه بر اين، رئيس‌جمهور آمريكا چگونه مي‌تواند خود را از زير اين علامت سئوال مهم و بزرگ خارج كند كه از يكطرف خود آمريكا داراي زرادخانه سلاح اتمي است و از رژيم صهيونيستي هم، كه بيش از 200 كلاهك اتمي دارد و حاضر نيست به آژانس اجازه بازرسي از تأسيسات اتمي خود بدهد، حمايت مي‌كند و در عين حال به ايران، كه حتي بازرسان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي نيز هيچ نشانه‌اي از نظامي بودن فعاليت‌هاي هسته‌اي آن دردست ندارند، مي‌گويد بايد غيرنظامي بودن اين فعاليت‌ها را به اثبات برساند والا بايد تحريم‌ها را تحمل نمايد؟ اين سياست يك بام و دو هواي رئيس‌جمهور آمريكا نشان مي‌دهد وي يا خود را به ناداني مي‌زند و يا تحت فشار صهيونيست‌ها ناچار است چنين سخنان بي پايه‌اي را به زبان بياورد.

آنچه اوباما در اين مصاحبه درباره روابط ايران با فلسطين گفته، عجيب‌تر است. او درباره اينكه چرا ايران را به خاطر حمايت از مردم فلسطين مورد انتقاد قرار مي‌دهد گفت ايران اگر خيرخواه مردم فلسطين است كاري كند كه اين مردم به امنيت برسند و براي تأمين اين خواسته بايد ا يران از مردم فلسطين بخواهد با ا سرائيل صلح كنند!

رئيس جمهور آمريكا در اين اظهارنظر، اصل وجود رژيم صهيونيستي را يك موجوديت مشروع و قانوني در نظر گرفته و با چنين فرضي به ايران توصيه مي‌كند از مردم فلسطين بخواهد با اين رژيم صلح كنند تا امنيت آنها تأمين شود.

اين اظهارنظر آقاي اوباما مثل اينست كه به مردم آمريكا گفته شود شما اجازه بدهيد يك مشت بيگانه از نقاط مختلف جهان به كشورتان بيايند و شما را از خانه هايتان بيرون كنند و به خارج از خاك آمريكا آواره نمايند و خودشان حكومت را دردست بگيرند و سپس شما براي آنكه امنيت داشته باشيد آنها را به رسميت بشناسيد و با آنها صلح كنيد!

قطعاً نه رئيس‌جمهور آمريكا چنين پيشنهادي را قبول مي‌كند و نه مردم آمريكا حاضر مي‌شوند به چنين ننگي تن در دهند. البته با توجه به اينكه سفيد پوستان اروپائي و عمدتاً انگليسي به قاره آمريكا رفته و سرخ پوستان بومي آمريكا را سركوب نموده و اين قاره را از آن خود كرده‌اند، لابد بايد ريشه حمايت دولتمردان آمريكائي از رژيم نژادپرست صهيونيستي را در همين ماجرا جستجو كرد. با اينحال، از آقاي "اوباما" كه يك سياه پوست است و از رنج‌هائي كه سياه پوستان آفريقائي در دوران بردگي در اروپا و آمريكا تحمل كرده‌اند و تبعيض‌هائي كه هنوز هم عليه آنها در اين دو قاره وجود دارد آگاهي كافي دارد، بسيار بعيد بود درباره رژيم نژادپرست صهيونيستي اينگونه اظهارنظر كند و غصب سرزمين فلسطين توسط يهوديان نژادپرست و صهيونيست و ظلمي كه بر مردم اين سرزمين روا داشتند را ناديده بگيرد و به ايران توصيه كند از مردم فلسطين بخواهد با اين آدم كشان حرفه‌اي و غاصب صلح نمايند.

اين توصيه عجيب آقاي اوباما نشان مي‌دهد اين - قاعده معروف كه "قدرت موجب استحاله انسان‌ها مي‌شود" يك قاعده عام است و شخص "اوباما" نيز برخلاف آنچه در دوران تبليغات انتخابات رياست جمهوري آمريكا ميگفت، بعد از رسيدن به قدرت و اشغال مسند و كرسي رياست جمهوري دچار استحاله شده است. اظهارات اوباما درباره فلسطين، عراق و افغانستان در مصاحبه با خبرنگار بخش فارسي "بي. بي. سي" نشان مي‌دهد او نه تنها اظهارات دوران تبليغات انتخابات رياست جمهوري خود را از ياد برده بلكه اطلاعات تاريخي خود از رنج‌هائي كه اجداد آفريقائي او از دست نژادپرستان اروپائي و آمريكائي تحمل كرده‌اند را نيز فراموش كرده است.

اين احتمال را هم رد نمي‌كنيم كه رئيس‌جمهور سياه پوست آمريكا بعد از ورود به كاخ سفيد متوجه اين نكته شده كه او را براي اينكه ابزاري باشد براي توجيه سياست‌هاي نژادپرستانه سفيدپوست‌ها به اين كاخ راه داده‌اند و براي حفظ مسندي كه در اختيار او قرار داده شده چاره‌اي غير از حمايت از رژيم نژادپرست صهيونيستي و توجيه استمرار حضور نظامي آمريكا در عراق و افغانستان ندارد. اوباما، ميداند كه اولين سال رياست جمهوري او بيشترين تعداد كشته‌ها را از نظاميان اشغالگر آمريكائي در افغانستان به همراه داشت و در عراق نيز با بيشترين تظاهرات مردمي عليه اشغالگري آمريكا مواجه بود. با توجه به اين واقعيت‌ها كه اوج نفرت ملت‌هاي عراق و افغانستان را نسبت به دولت آمريكا نشان مي‌دهند، آنچه رئيس‌جمهور آمريكا در توجيه استمرار حضور نظاميان كشورش در اين دو كشور به زبان آورده است را نمي‌توان چيزي جز تلاش براي فرار از واقعيت دانست. آيا بهتر نيست آقاي اوباما به جاي توسل به توجيهات غيرمنطقي به فطرت خويش باز گردد و از فرصتي كه در عالي‌ترين مسند قدرت آمريكا نصيب او شده براي جبران ظلمي كه توسط دولتمردان اين كشور تاكنون به ملت‌ها و خود ملت آمريكا شده استفاده نمايد؟

از اسلام هراسي تا ايران هراسي

از اسلام هراسي تا ايران هراسي

دشمني غرب با اسلام، ديرپا، تاريخي، گسترده و عميق است. روند اسلام هراسي پس از قرون وسطي در دوره رنسانس نيز ادامه داشت. کشيش مارتين لوتراز جمله کساني بود که تنفر از پيامبر (ص) را در خطابه هايش به مردم القاء مي‌کرد. اين در حالي بود که اسلام، مسيحيت را به رسميت مي‌شناخت و مسيح (ع) را يکي از انبياي بزرگ الهي مي‌داند و مسلمانان را از هرگونه توهين منع مي‌کند. مطالعه تاريخ غرب، نشان مي‌دهد که در تمامي دوران استعماري غرب، روح صليبي بر توسعه طلبي آنها حاکم مي‌باشد. بنابراين اسلام هراسي در فرهنگ غرب قدمتي ديرينه دارد. آنان هر روز در تهاجم صليبي جديدي هستند. يک روز با دعاوي و اتهامات، روز ديگر با انتشار مقالات و کاريکاتورهاي موهن، يک روز با ساخت فيلم و امروز با سوزاندن قرآن در تلاشند، مبناي فرهنگي و رواني لازم جهت مشروعيت بخشي تجاوزات خود را فراهم آورند.

اما امروز، با توجه به شرايط نويني که در عرصه‌هاي سياسي، فناوري اطلاعات ايجاد شده است، ابعاد جديدي پيدا کرده است. عوامل مختلفي در تشديد راهبرد اسلام هراسي جديد غرب، دخالت دارند. در اين مقال به بعضي از آنها اشاره مي‌رود.

يکي از مهمترين دلايل گسترش اسلام هراسي و همزمان شدن آن با پروژه ايران هراسي نفس انقلاب اسلامي است تا قبل از انقلاب اسلامي ايران، هدف غرب در پروژه اسلام هراسي در حقيقت سست کردن افکار عمومي مسلمانان بود. انقلاب اسلامي ايران در نقطه مقابل اهداف آنان در اسلام هراسي به وقوع پيوست. با انقلاب اسلامي، بيداري اسلامي و خودباوري اسلامي به عنوان دست آوردهاي آن به سرعت فراگير شدند.

غرب براي مهار بيداري اسلامي به سمت ترويج تصاوير هولناک وهراسناک از اسلام روي آورد. در حقيقت موج اول ايران هراسي و اسلام هراسي پس از انقلاب و بخصوص با فتوايي تاريخي حضرت امام (ره) مبني بر ارتداد سلمان رشدي، کليد خورد. انقلاب اسلامي باعث دگرگوني اوضاع جهان شد. معادلات سياسي نظامي وامنيتي به سود جهان اسلام تغيير کرد و دستگاههاي تبليغات غرب با راه انداختن تبليغات گسترده عليه ايران به عنوان نقطه کانوني بيداري اسلامي، سعي در تصوير ايران هولناک براي همسايه‌ها و همچنين افکار عمومي جهان را دارند موج دوم پروژه اسلام هراسي و ايران ستيزي به واقعه فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بر مي‌گردد. بعد از فرو پاشي شوروي در سال 1991و افول کمونيسم، غرب اسلام را به عنوان قدرتمندترين مکتب و مرام در مقابل خود مي‌پندارد وتلاش مي‌کند با ايراد تهمت‌ها و تبليغات کذب اين دين زنده و پر انرژي را از صحنه براند. موج سوم اين پروژه به حادثه يازده سپتامبر بر مي‌گردد. انتساب اين واقعه به اسلام گرايان اين احساس را در دولت‌هاي غربي به وجود آورد که با آزادي عمل بيشتري مي‌توانند حملات تبليغاتي و نظامي را عليه مسلمانان تدارک ببينند. این پروسه تا آنجا پیش رفت که در مقطعی کتابي در غرب نوشته شد و در آن کتاب اشاره شد که خداوند به امريکا ماموريت داده است تا اسلام را شکست دهد. موج چهارم با شکست طرح خاورميانه جديد به وقوع پيوست با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي آمريکا به دنبال راهبرد يکجانبه گرايي در تلاش بود تا نظم جديد در جهان ايجاد نمايد .کانون اين نظم هم خاور ميانه بود اما شکست آمريکا در عراق و افغانستان و شکست رژيم صهيونيستي در جنگ سي و سه روزه با لبنان و همچنين غزه باعث گرديد تا غربی ها با تغيير روش خود در برخورد با جهان اسلام (از طريق جنگ نرم و انتخاب اسلام هراسي و ايران هراسي به عنوان دو رويه يک سکه) رو آوردند. البته به عوامل فوق مي‌توان عوامل ديگر افزود از جمله گسترش جمعيت مسلمانان از يک سو و رويکرد مردم غرب به اسلام، منفي شدن رشد جمعيت در کشور‌هاي اروپايي به گونه‌اي که با انتشار برخي آمارها پيش بيني مي‌شود که تا چند دهه آينده اروپا قاره مسلمانان خواهد شد.

اکنون در نگاه غرب، ايران به عنوان خواستگاه تشيع و بيداري اسلامي در کانون پروژه اسلام هراسي قراردارد. درنتيجه پروژه ايران و اسلام هراسي به مهمترين راهبرد صهيونيسم بين الملل تبديل گرديده است راهبردي که با هدف ايجاد هراس و تغيير رفتار بازيگران نظام بين الملل به دنبال تضعيف، تخريب توسعه و به حاشيه راندن جمهوري اسلامي صورت مي‌پذيرد، اما تجربه تاريخي نشان داده است تمام اقدامات صورت پذيرفته نتيجه معکوس به همراه داشته است تاکنون اسلام هراسي به اسلام گرايي منتهي شده است. مطالعات نشان مي‌دهد که اقدامات امريکا پس از يازده سپتامبر به اقبال مردم غرب نسبت به قرآن منتهي گرديد آنچنانکه دشمني آنان با ايران به عزتمندي وتوانمندي کشورمان ختم شده است. از این روست پروژه اخیر قرآن سوزی در همین راستا تلقی می شود.

اشتباه نکنيد نيروگاه بوشهر، راکتور اوسيراک عراق نيست؟

اشتباه نکنيد نيروگاه بوشهر، راکتور اوسيراک عراق نيست؟

سرانجام پس از ده سال انتظار،قرار است امروز 30 مرداد 89 نيروگاه هسته‌اي بوشهر افتتاح شود.ساخت نيروگاه اتمي هزار مگاواتي بوشهر که از نوع آب سبک است،حدود 40سال پيش بنا بود توسط زيمنس آلمان ساخته شود بعد از انقلاب آلمان حاضر به انجام تعهدات خويش نشد و اين توافقنامه با روسيه منعقد گرديد.

مقرر بود، روسيه تعهدات خود را تا سال 1999 به پايان برساند،اما هر بار به بهانه‌اي،تعهدات به تاخير افتاد و سرانجام با تعويق هفت مرحله‌اي،اکنون نيروگاه آماده بهره برداري است . اميدواريم همه مراحل مطابق پيش بيني‌ها صورت پذيرد .

اگر چه نيروگاه بوشهر قادر است 5درصد نياز برق کشور را تامين نمايد، اما با راه اندازي اين نيروگاه، ايران در رديف کشورهاي داراي راکتور هسته‌اي قرار مي‌گيرد .همزمان با انتشار زمان افتتاح،همچون هميشه،گمانه زني در خصوص احتمال حمله نظامي اسرائيل به نيروگاه برسر زبانهاست .بسياري از کارشناسان نظامي غرب با الهام از تجربه گذشته اقدام رژيم صهيونيستي در موارد مشابه، به چنين شايعاتي دامن مي‌زنند .آنان معتقدند همانطور که اين رژيم در سال 1981 توانست با 14 فروند جنگنده 1f15  و 1f14،راکتور هسته‌اي عراق در اوسيراک را در لحظه افتتاح، نابود کند و در سال 2007 تاسيسات هسته‌اي سوريه را توسط 3 فروند جنگنده نابود کرد، بنابراين نتيجه مي‌گيرند که اسرائيل با استفاده از اين تجربيات، مي‌تواند نيروگاه بوشهر را نيز منهدم سازد،در همين حال جان بولتن سفير سابق دولت بوش در سازمان ملل چند روز پيش،طي مصاحبه‌اي ضمن ترغيب اسرائيل به حمله به ايران قبل از افتتاح نيروگاه، معتقد است که در صورت عدم حمله و افتتاح نيروگاه،ديگر امکان حمله نظامي عليه تاسيسات هسته‌اي ايران وجود نخواهد داشت.

نگارنده بر اين عقيده است که اينهمه، فقط يک بلوف است، ايران امروز به هيچ وجه قابل مقايسه باعراق 1981 و سوريه نيست و به دلايل مختلف، امکان اقدام نظامي اسرائيل عليه ايران صفر درصد است. در اينجا به بخشي از مهمترين دلايل اشاره مي‌شود:

1.       راکتور هسته‌اي عراق و سوريه در يک مکان مشخص قرار داشت، در حالي که تاسيسات هسته‌اي ايران در يک مکان تجميع نيست و حد اقل در 35 مرکز در عرض کشور پهناور ايران توزيع مي‌باشد.

2.       دسترسي نيروي هوايي اسرائيل به سرزمين عراق و سوريه قابل مقايسه با ايران نيست. نيروي هوايي اسرائيل براي دسترسي به مراکز هسته‌اي ايران، مجبور است از فضاي هوايي کشور‌هاي چون عربستان، عراق، ترکيه، اردن و سوريه استفاده نمايد. در حالي که هيچکدام از اين کشور‌ها حاضر به پذيرش چنين ريسک بزرگي نيستند.

3.       بر خلاف اسرائيل که هيچگونه متحد قاطع در کنار مرزهاي ايران ندارد اما خط دفاعي ايران عليه اسرائيل، لبنان و فلسطين است. ايران براي پاسخ به تجاوز اسرائيل، نياز ندارد مرز هوايي بين دو کشور را بپيمايد، بلکه حزب الله لبنان توان پاسخگويي قاطع به تمام نقاط آن کشور را داراست.

4.       تاسيسات هسته‌اي اسرائيل که به دليل سن بالا و فرسودگي هم اکنون موجب وحشت کارشناسان مي‌باشد در تيرس ايران مي‌باشد.

5.       توان موشکي ايران به گونه‌اي است که تمام سرزمين فلسطين اشغالي زير برد مستقيم آن مي‌باشد.

6.       گرچه ممکن است حمله اسرائيل به يک نقطه خاص صورت پذيرد اما واکنش ايران فراگير است. بنابر اين اولين واکنش ايران باز کردن جبهه دفاعي در سراسر جهان مي‌باشد. اين اقدام از طريق زير قابل پيش بيني است:

الف - ايران قادر به سد کردن صادرات 40 درصد نفت جهان در تنگه هرمز است. تمامي کشتي‌هاي حامل انرژي در تنگه هرمز در تيررس مستقيم موشک‌هاي ايران مي‌باشند، در نتيجه اولين واکنش ايران به اقدامات نظامي اسرائيل در آمريکا، نا امن کردن شاهراه انرژي جهان مي‌باشد.

ب - تمامي پايگاه‌هاي آمريکا در کشور‌هاي عربي و افغانستان در تيررس موشک‌هاي ايران مي‌باشند

ج - توان ايران در جنگ‌هاي نا متقارن بر همه کارشناسان اثبات شده است تواني که در جنگ 33 روزه لبنان را به پيروزي رسانيد. ايران با اين توان قادر است جبهه جنگ را به مرکز اروپا نيز بکشاند.

بنابراين با علم به موارد ذکر شده که بر کارشناسان نظامي غرب نيز اثبات شده مي‌باشد، مي‌توان نتيجه گرفت که نمي‌توان نيروگاه بوشهر را با راکتور هسته‌اي اوسيراک عراق (که در لحظه افتتاح توسط اسرائيل منهدم شد) و راکتور هسته‌اي سوريه که سه سال پيش منهدم گرديد مقايسه کرد.

به هر حال دولتمردان رژيم صهيونيستي خوب مي‌دانند که ملت ايران تا کنون هر گونه تجاوز خارجي را با شديدترين شکل ممکن پاسخ داده اند و همواره اين متجاوز بوده که پشيمان گرديده است.

منبع: سرمقاله امروز روزنامه ابتکار

آرايش سياسي جديدي در انتظار اردوگاه اصولگرايي

آرايش سياسي جديدي در انتظار اردوگاه اصولگرايي

دير زماني است، مبناي موافقت و مخالفت ما ايرانيان سلبي و نه ايجابي است. سالهاست موافقت و مخالفت سياسيون،نه بر اساس برنامه‌هاي مشترک اثباتي که بر مبناي مخالفين مشترک شکل مي‌گيرد. بنابراين رقابت‌ها به شکل گيري،طيف‌هاي سياسي در سپهر سياست ايران منتهي مي‌شود. اين وضع رفتار سياسي مردم را نيز متاثر کرده است.مشارکت مردم بر اساس فرهنگ «نه گفتن» صورت مي‌پذيرد. انگيزه مردم در رقابت‌هاي سياسي،بيش از آنکه پاسخ مثبت به اهداف حزب سياسي دلخواه باشد «نه بزرگ» به رقيب مي‌باشد.

دوم خرداد 76 در حقيقت «نه» به رقيب بود. به همين دليل هم شاهد شکل گيري طيف گسترده و متنوع، شامل ملي مذهب‌ها و خط امامي‌ها بوديم .احمدي نژاد 84 محصول، نه به هاشمي بود. در 84 احمدي نژاد تنها در قالب مخالفت با هاشمي شناخته شد و به مرور طيفي از اصولگرايان نا همگون را با خود همراه ساخت احمدي نژاد 88 اگر چه داراي راي اثباتي بيشتري در مقياس انتخابات نهم بود، اما همچنان دشمني مشترک با اصلاح طلبان، اصولگرايان منتقد وي را در زير يک سقف جمع کرد .بنابراين طيف اصولگرايان در رقابت با طيف اصلاح طلبان سر برآورد.دوم خرداديها بعد از تصرف سکوهاي قدرت و جا خوش کردن در مصادر مهم قدرت و احساس امنيت نسبت به رقيب مشترک، ناگهان چشم باز کردند و ديدند که هيچ نسبت اثباتي مشترکي و هيچگونه خويشاوندي فکري با همديگر ندارند.

هرکس به ظن خود، اقدام به تفسير و تعريف اصلاح طلبي کرد. تعريف‌ها آنچنان متضاد و متناقض بود که شيخوخيت بردار نبود و راهها جدا شد. هرکس بر اساس مبناي خود، ساز جدايي نواخت. کروبي به راهي رفت، تکنوکرات‌ها راه ديگري رفتند، مشارکت و مجاهدن نيز راهي متفاوت انتخاب کردند، خاتمي ماند که با اين تفرقه و تشتت چه کند. او طرف هرکه را ميگرفت، هزينه سرسام آوري ميبايست بپردازد. اما وسط ماندنش هم چاره کار نبود.طوفان جدالهاي درون گفتماني،سقف اصلاح طلبان را شکافت و باعث فرو ريختن آن شد در يک چشم بهم زدن،نه از اصلاحات و نه از اصلاح طلبان اثري در ساحت سياست ايران باقي نماند .

اکنون نوبت اصولگرايان رسيده است آنان نيز بدون نقشه ايجابي راه، وارد مسير مشترک شدند. در طول پنج سال حاکميت آنان،گاه گاه، زمزمه انتقادي از درون اردوگاه به گوش مي‌رسيد اما هر بار به بهانه دشمن مشترک فروکش مي‌کرد و با فضاسازي رسانه‌اي و البته فرهنگ مصلحت انديشي، به فراموشي سپرده مي‌شد و همه چيز به حال اول برمي گشت،تا اينکه انتخابات دهم از راه رسيد و دکتر احمدي نژاد اين بار نيز بر فراز گروههاي اصولگرا پيروز قاطع ميدان شد. امروز که رقيب مشترک (اصلاح طلبان) به کما رفته است، اصولگرايان خود اقدام به تعريف اصولگرايي بر مبناي گمانه خود دارند بر اساس تعريف‌هاي جديد، تعريف از احمدي نژاد نيز متفاوت شده است.

آقاي رحيم مشايي نزديکترين يار احمدي نژاد ميدان دار، تعريف احمدي نژادي از اصولگرايي مي‌باشد. او در اين مدت نشان داده است که نگاهي متفاوت با مباني فکري متمايز با ديگر اصولگرايان دارد. به تعبير ديگر همواره گفته مي‌شد که طيف احمدي نژاد از آقا تهراني تا مشايي را شامل مي‌شود . در دور اول رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد، تمام تلاش اردوگاه اصولگرايان اين بود که نشان دهند، احمدي نژاد به قرائت آقا تهراني، صحيح مي‌باشد. با اين شاخص کساني چون دکتر الهام، صفار هرندي و بخش مهم روحانيت حامي دکتر احمدي نژاد، همراه تر و نزديک تر از ديگران بودند. اما اقدامات دکتر احمدي نژاد در پس انتخابات دهم، نشان داد که او بيش از همه به قرائت مشايي نزديک تر است. احمدي نژاد بر خلاف خاتمي، تصميم دارد که وسط نايستد. خاتمي آن روز که راهها جدا شد، تصميم گرفت وسط بايستد و البته آن استراتژي ناجي فروپاشي اصلاح طلبان نشد؛ بلکه اجماع مرکب عليه خود او شکل گرفت. بخش تند روي اصلاح طلبان، ابتدا شعار عبور از خاتمي سر دادند، آنگاه نوبت به اعلام جنگ کروبي عليه خاتمي رسيد. هر دو گروه به نوعي سعي کردند خاتمي را مقصر تمام شکستها قلمداد نمايند. شايد دکتر احمدي نژاد با استفاده از اين تجربه، تصميم گرفته است که پاي يکي از اين قرائت‌ها امضاء دهد و حاضر شود، هزينه آن را بپردازد. شوک آراي آقاي مشايي و سرآسيمگي بزرگان اصولگرا، تاکنون نتوانسته است در جهت گيري آقاي احمدي نژاد، تاثير گذار بيافتد و او محکم تر از هميشه در حمايت از آقاي مشايي، مقابل منتقدينش ايستاده است. در نتيجه بايد گفت اکنون نوبت اصولگرايان است که راههايشان را جدا سازند و البته متناسب با تعريف‌هاي امروز، ريزش‌ها و رويش‌هاي جديد،آرايش سياسي جديدي در انتظار اردوگاه اصولگرايي است .

واقعيت‌هائي درباره توطئه تحريم

واقعيت‌هائي درباره توطئه تحريم

با تصويب نهائي تحريم‌هاي اتحاديه اروپا عليه ايران، توطئه تحريم به كامل شدن نزديك مي‌شود. دولت كانادا نيز خبر داده است كه تصميم دارد تحريم‌هائي را عليه ايران به تصويب برساند كه طبق اطلاعات موجود، حلقه پاياني و مكمل توطئه تحريم خواهد بود.

بعد از صدور قطعنامه 1929 شوراي امنيت سازمان ملل در 19 خرداد گذشته، دولت آمريكا نيز تحريم‌هائي را به تصويب مجلسين و امضاء رئيس‌جمهور اين كشور رساند. دوشنبه هفته گذشته، حلقه ديگر اين توطئه توسط دولت انگليس شكل گرفت و آنچه قرار است توسط دولت كانادا صورت بگيرد، ادامه همين روند است كه بطور طبيعي سردمداران "توطئه تحريم" را نشان مي‌دهد، آمريكا، انگليس، كشورهاي عمده اروپائي و كانادا.

اين اسامي، دو نكته را فاش مي‌كنند، اول آنكه در رأس اين توطئه،‌ آمريكا قرار دارد و دوم آنكه آنچه توسط شوراي امنيت سازمان تصويب شده است نيز به همين چند كشور مربوط مي‌شود كه باز هم آمريكا در رأس آنها قرار دارد. به عبارت روشن تر، خط دهي اصلي و طراحي اين توطئه توسط آمريكا صورت گرفته و همراهي ساير كشورها با آمريكا نوعي پيروي از اين كشور است كه عنوان "ناخواسته" مي‌تواند براي آن عنواني مناسب باشد. واقعيت اينست كه اروپائي‌ها مايل نيستند منافع اقتصادي خود را با خواست و ارا ده آمريكا گره بزنند و نوع تحريم‌هاي اتحاديه اروپا نيز همين واقعيت را نشان مي‌دهد. درباره كانادا نيز همين نكته صدق مي‌كند و اين مجموعه، چارچوب خاصي را براي تحريم‌ها انتخاب كرده‌اند كه از يكطرف در ظاهر با آمريكا همراهي كرده باشند و از طرف ديگر، منافع اقتصادي خود را به خطر بياندازند. از اين نكته، كه به ماهيت اقدام اروپا و كانادا مربوط مي‌شود، كه بگذريم، به چند واقعيت درباره تحريم‌ها مي‌رسيم كه بايد به آنها توجه جدي شود.

اول آنكه برخلاف ادعاي دولت‌هاي آمريكا، كانادا و اتحاديه اروپا كه مي‌گويند تحريم‌ها ملت ا يران را نشانه نمي‌روند، اگر لطمه‌اي متوجه ايران باشد بدون ترديد ملت ايران در كانون اين لطمات قرار خواهد داشت. شوراي امنيت سازمان ملل هم مدعي است صدور قطعنامه 1929 نوعي برخورد با دولت و در عين حال حمايت از ملت ايران است. ولي واقعيت اينست كه اين ادعاها كاملاً انحرافي و نوعي مغالطه مي‌باشد. تفكيك دولت از ملت، كه در ادعاهاي تحريم كنندگان صورت مي‌گيرد، خود يك توطئه كثيف‌تر است. علاوه بر اين، امكان ندارد چيزي موجب وارد شدن لطمه به دولت شود ولي ضرر آن متوجه ملت نشود. مهمتر آنكه براي غربي‌ها اموري از قبيل انرژي هسته‌اي وحقوق بشر فقط بهانه‌ايست كه درصدد هستند انتقام خود را از ملت ايران، كه با قيام و ا نقلاب خود نفوذ استعماري آنها در ايران را قطع كرد، بگيرند. مي‌بينيم كه تعدادي از كشورهاي منطقه حتي تا ساخت بمب اتمي هم پيش رفته‌اند و تعدادي ديگر حتي اصول اوليه حقوق بشر را رعايت نمي‌كنند و پرونده‌هاي سياهي را در اين زمينه دارند ولي غربي‌ها نه تنها با آنها روابط گرمي دارند بلكه از آنها در همه‌ي زمينه‌ها حتي از انرژي هسته‌اي و سركوب مردم و پايمال كردن حقوق بشر حمايت هم مي‌كنند، زيرا دولت‌هاي اين كشورها آلت دست غرب هستند و ملت هايشان هر چند از اين وضع ناراضي هستند ولي كاري كه منافع استعماري غرب را به خطر انداخته باشد نكرده‌اند. در ايران، شرايط متفاوت است. ملت ايران، كه صاحب اصلي انقلاب است و در دفاع مقدس ايستادگي كرد و در همه‌ي صحنه‌ها حاضر بوده و توطئه‌هاي دشمنان را يكي پس از ديگري خنثي كرده و ملت‌هاي ديگر را نيز براي ايستادگي در برابر قدرت‌هاي استكباري تشويق نموده،‌ براي غربي‌ها يك خطر محسوب مي‌شود و طبيعي است كه آنها درصدد باشند به هر بهانه‌اي كه شده انتقام خود را از اين ملت بگيرند.

واقعيت دوم اينست كه تجربه 31 ساله ما نشان داده ما مي‌توانيم در برابر تحريم‌ها بايستيم و از اين عرصه كارزار نيز پيروز بيرون بيائيم. در جنگ تحميلي 8 ساله علاوه بر مشكلات خود جنگ، تحريم‌ها هم هر روز بيشتر مي‌شدند و ملت ايران با مقاومت شجاعانه در صحنه دفاع و همبستگي هوشيارانه در عرصه‌هاي ديگر به ويژه مقابله با تحريم‌ها توانست كليه توطئه‌ها را خنثي كند و راه را براي پيشرفت در زمينه‌هاي مختلف هموار نمايد. قطعاً اينبار نيز چنين خواهد شد و ملت ايران يكبار ديگر دشمنان خود را مأيوس خواهد كرد. تحريم‌ها را ناديده گرفتن يا كوچك شمردن درست نيست. ما اگر هنري داريم كه داريم، اينست كه در برابر تحريم‌هائي كه كوچك نيستند مي‌ايستيم و موفق هم ميشويم.

واقعيت سوم اينست كه حفاظت از نظام جمهوري اسلامي، به عنوان يك وظيفه حتمي و همگاني، ايجاب مي‌كند مسئولان از دو اهرم كارآمد بطور همزمان استفاده كنند. مقاومت در برابر زياده خواهي‌ها و تدبير براي خنثي كردن توطئه‌ها.

مقاومت، همانست كه از دوران انقلاب تا پيروزي و بعد از پيروزي تا ا مروز صورت گرفته و موفقيت‌هاي بزرگي را براي ملت ايران در همه‌ي زمينه‌ها رقم زده است. اكنون نيز به اين عامل مهم نيازمنديم و خوشبختانه در تمام رده‌هاي مسئوليتي و در بدنه جامعه روح مقاومت در برابر توطئه كاملاً بارز است. اين روحيه بايد با بيان نقطه قوت‌ها و تجربه‌ها تقويت شود و همه با اين واقعيت آشنا شوند كه پيروزي نهائي با طرفي است كه بيشتر مقاومت كند.

اهرم دوم، يعني تدبير، عامل مهمي است كه مانع افزايش توطئه‌ها عليه نظام جمهوري اسلامي و يا جلوگيري از شكل‌گيري توطئه‌ها مي‌شود.

بكار گرفتن عقلانيت در عين هوشياري و مقاومت، موجب مي‌شود دشمن نتواند بهانه جوئي كند. اين هنر، مانع دشمن‌تراشي مي‌شود و نظام جمهوري اسلامي را از وجود دوستان قدرتمند بهره‌مند مي‌سازد. فلسفه دستگاه سياست خارجي در هر كشور كه تحت عنوان وزارت امورخارجه فعاليت مي‌كند همين است. همه مشكلات را با شعار و طرد كردن اين و آن نمي‌توان حل كرد. نام اين كار، ايجاد تنش است و مأموريت اصلي و جوهري دستگاه سياست خارجي هر كشور و همه‌ي مسئولان اجرائي، تنش زدائي است. هر كشوري كه اين مأموريت را بهتر به انجام برساند در حفاظت از كيان خود موفق‌تر خواهد بود.

در برابر قلدري ها، زياده خواهي‌ها و سلطه طلبي‌ها ما بايد بايستيم همانگونه كه تا امروز ايستاده‌ايم و موفق هم بوده‌ايم. اما ايستادگي در برابر قلدري‌ها را با دشمن تراشي و ايجاد تنش نبايد اشتباه گرفت. حفاظت از نظام جمهوري اسلامي، به ايستادگي در برابر قلدري‌ها نياز دارد ولي به ايجاد تنش نه تنها نياز ندارد بلكه با پرهيز از آنست كه مي‌توان به اين هدف رسيد.

براي مقابله با "توطئه تحريم" بايد همه به اين واقعيت‌ها توجه عميق داشته باشيم و با پاي بندي به وظايف خود كه در رأس آن حفاظت از نظام جمهوري اسلامي قرار دارد، اين مرحله را نيز پشت سر بگذاريم و مطمئن باشيم كه به فضل الهي پيروز اين صحنه نيز ملت ايران خواهد بود.

تنفس مصنوعي به مرده متحرك!

تنفس مصنوعي به مرده متحرك!

عليرغم ادعاها و تبليغات رسانه‌اي مبني بر وجود اختلاف و تضاد ميان دولت باراك اوباما و رژيم صهيونيستي، شواهد و گزارش‌ها حاكي از آن است كه دولت فعلي آمريكا، نزديك‌ترين روابط را در مقايسه با دوران گذشته، با تل آويو دارد و اوباما در خدمت رساني و حمايت‌هاي نظامي - مالي گوي سبقت را از ديگر روساي جمهوري آمريكا ربوده است.

روزنامه واشنگتن پست با تاكيد بر گسترده بودن روابط واشنگتن - تل آويو در زمان اوباما مي‌نويسد فقط در طول 15 ماه اخير، يعني از ابتداي روي كار آمدن اوباما تاكنون، مقامات بلندپايه آمريكا و رژيم صهيونيستي بيش از 75 بار ديدار داشته‌اند. به اعتراف اين روزنامه آمريكايي، حجم و كيفيت تبادل تجربيات نظامي و اطلاعاتي ميان واشنگتن و تل آويو در دوران اوباما بي نظير بوده است.

در مورد گسترش بي سابقه حمايت‌هاي آمريكا با رژيم صهيونيستي، روزنامه صهيونيستي هاآرتص نيز نوشت كنگره آمريكا خواستار اختصاص كمك 775/2 ميليارد دلاري به اسرائيل شده است كه بزرگترين كمك در نوع خود، در تاريخ آمريكا محسوب مي‌شود. اين كمك را كابينه اوباما درخواست كرده بود. كنگره آمريكا در توجيه اختصاص اين بودجه عظيم به رژيم صهيونيستي مدعي شده است اين كمك تل آويو را به گرايش به صلح با فلسطيني‌ها ترغيب مي‌كند!

اندرو شاپيرو، معاون وزير خارجه آمريكا نيز در توجيه اعطاي بزرگترين بسته كمك مالي آمريكا به رژيم صهيونيستي گفت اين بسته اسرائيل را به اتخاذ تصميم‌هاي جدي در گفتگوهاي صلح با اعراب تشويق خواهد كرد! اين مقام آمريكائي در عين حال تاكيد كرد اسرائيل متحد حياتي براي آمريكاست و حق اين رژيم در دفاع از خود، غيرقابل ترديد است.

دولت اوباما سال قبل، براي ايجاد سامانه موشكي رژيم صهيونيستي موسوم به "گنبد آهنين" خواستار اختصاص بودجه لازم از سوي كنگره به تل آويو شده بود. تحولات تازه و افشاي حمايت‌هاي گسترده مالي و نظامي آمريكا از رژيم صهيونيستي بار ديگر بر اين واقعيت تاكيد گذاشت كه دولتهاي آمريكا، عليرغم ادعاها و شعارهايشان، جملگي تابع يك استراتژي هستند كه عبارتست از التزام به حمايت‌هاي بي چون و چرا از موجوديت رژيم صهيونيستي و سياستهاي اين رژيم. باراك اوباما كه قبل از ورودش به كاخ سفيد، خود را حامي صلح معرفي مي‌كرد و مدعي ايجاد تغيير در سياستهاي آمريكا به خصوص در سياست خارجي آمريكا بود، اكنون با عملكرد 15 ماهه خود نشان داد كه نه تنها اين چنين نيست بلكه به اذعان محافل سياسي و مطبوعاتي آمريكا و اسرائيل، صهيونيستي‌تر از اسلافش مي‌باشد.

اين موضوع را بسياري از ناظران مستقل و كساني كه با ساختار حكومت آمريكا آشنا هستند در همان زمان مورد اشاره قرار دادند و اكنون با كنار رفتن پوشش صلح طلبي و تغييرخواهي از چهره اوباما، اين واقعيت بيش از پيش پديدار مي‌شود. به سخن ديگر، باراك اوباما، همان جورج بوش و بيل كلينتون است در پس ظاهر چهره و شعار متفاوت. اساساً هر انتظاري به غير از اين نيز نادرست و ناشي از بي اطلاعي و عدم درك درست از ساختار و چارچوب حكومت آمريكاست.

در اين ساختار و چارچوب، دفاع همه جانبه و حمايت بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي و سرسپردگي محض به اين رژيم از سوي مقامات واشنگتن، اساس و خط قرمز محسوب مي‌شود و هر مسئولي كه اين معيار را رعايت نكند امكان باقي ماندن در مناصب قدرت آمريكا را نخواهد داشت. اوباما از ابتدا كوشيد، با بهره برداري از فضاي سياسي ويژه حاكم بر آمريكا و جهان كه به دليل سياست‌هاي شكست خورده جورج بوش ايجاد شده بود، خود را متفاوت از بوش نشان دهد و چنين وانمود كرد كه در پي استقرار صلح و امنيت در جهان از جمله در خاورميانه است. رسانه‌هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي نيز در چند ماه اخير با ادعاي وجود اختلاف ميان اوباما و سردمداران تل آويو، تلاش كرده‌اند چهره‌اي موجه براي اوباما ترسيم كنند و او را مخالف سياستهاي توسعه‌طلبانه و جنايتكارانه رژيم صهيونيستي نشان دهند. با اينحال همانگونه كه جهانيان مشاهده كردند اوباما حتي حاضر نشد بر سر ادعا و شعار خود مبني بر مخالفت با سياست شهرك سازي كابينه نتانياهو، كه البته آن را نيز براي جلب اعتماد اعراب سازشكار و كشاندن آنها به پاي ميز مذاكره مطرح ساخته بود، بايستد و با عقب نشيني كامل از اين خواسته خود، تسليم شرايط و نظرات رژيم صهيونيستي شد. هيلاري كلينتون وزير خارجه دولت اوباما شخصاً در فلسطين اشغالي حاضر شد و در چرخشي آشكار اعلام كرد توقف شهرك سازي هرگز خواسته دولت آمريكا نبوده است!

اعطاي كمك‌هاي گسترده نظامي و مالي دولت اوباما به رژيم صهيونيستي نيز در راستاي استراتژي دائمي آمريكا قرار دارد. آنچه مايه تعجب است اين است كه متاسفانه اين واقعيت آشكار و بديهي را حكام عرب منطقه و جناح سازش طلب فلسطيني درك نمي‌كنند و همچنان فريب فرياد صلح خواهي باراك اوباما و ادعاي بي طرفي وي در قضيه فلسطين را مي‌خورند. اين سياستمداران ساده لوح، درحالي كه مي‌بينند آمريكا از محاصره همه جانبه و ظالمانه ملت فلسطين حمايت مي‌كند و در عين حال كمك‌هاي مالي و نظامي با ارقام نجومي به طرف مقابل تحويل مي‌دهد باز به آمريكا به عنوان ميانجي منصف اعتماد مي‌كنند.

به اذعان خود آمريكائيها، كابينه فعلي اسرائيل، از شرورترين و افراطي‌ترين كابينه‌هاي تاريخ موجوديت اين رژيم مي‌باشد و اعطاي كمك‌هاي ميلياردي به اين كابينه، مفهومي به جز بي اعتنايي به افكار عمومي جهان و تمسخر و ريشخند اعراب سازش طلب ندارد.

ولي نكته مهم اين است كه حمايت عظيم مالي دولت اوباما از رژيم صهيونيستي در مقطع كنوني هرچند اين رژيم را بيش از پيش در ادامه سياست‌هاي توسعه طلبانه و جنگ افروزانه‌اش گستاخ‌تر خواهد ساخت و صلح و ثبات منطقه را با تهديد بيشتري مواجه خواهد نمود ولي قطعاً در تضمين بقاي اين رژيم جعلي و غيرقانوني موثر نخواهد بود.

آمريكايي‌ها و شخص اوباما بايد اين واقعيت را دير يا زود بپذيرند اين رژيم كه بر پايه زور، تجاوز و ا شغال بنا شده است، قابل دوام نيست و شكست آن قطعي و اضمحلال آن حتمي است و تسليح اين رژيم به سلاح‌هاي مختلف نيز نمي‌تواند آن را نجات دهد همانگونه كه شكست مفتضحانه ارتش تا بن دندان مسلح اين رژيم در جنگ 33 روزه اين واقعيت را به اثبات رساند. در آن جنگ، ارتش صهيونيستي با وجود برخورداري از چهار هزار تانك، شش هزار نفربر، صدها هواپيما و موشك و به اصطلاح نيروهاي زبده در جنوب لبنان نتوانست حتي يك متر پيشروي كند و سرانجام فرار را برقرار ترجيح داد. اوباما نيز با ادامه حمايت‌هاي كور و بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي، غير از آنكه اموال ماليات دهندگان آمريكايي را تلف كرده و خود را بي آبرو و رسوا مي‌سازد، نمي‌تواند كار ديگري براي رژيم صهيونيستي انجام دهد، رژيمي كه مرده‌اي متحرك است و با تنفس مصنوعي زنده نخواهد شد.

سياست هوشمندانه

سياست هوشمندانه

آمريكا و رژيم صهيونيستي به عنوان يك روح در دو بدن و به مثابه دو بازيگر همسان در عرصه بين‌المللي با يك معماي پنج ضلعي ساخته شده توسط پنتاگون مواجه هستند. تجربه سالهاي اخير نشان داده هرگاه حل اين معادله چند وجهي براي آنها دشوار شده و به كلافي سردرگم تبديل گرديده، بر آتش كوره پرونده هسته‌اي ايران بيشتر دميده شده و يك قطعنامه از دل شوراي امنيت سازمان ملل كه سالهاي سال آبستن خباثت‌هاي آمريكاست، بيرون آمده است.

در تشريح نظام مهندسي اين معماي پنج ضلعي بايد گفت يك ضلع آنرا مسائل داخلي آمريكا و بحران‌هاي رژيم صهيونيستي به خود اختصاص داده، ضلع ديگر آن، اشغال فلسطين و انتفاضه ملت مظلوم فلسطين است، ضلع سوم اين معما مقاومت اسلامي لبنان، ضلع چهارم آن نيز باتلاق عراق و ضلع نهايي آن چاه ويل افغانستان است. در دو دهه گذشته، آمريكا و رژيم صهيونيستي به عنوان دو "همزاد" و "همراه" در ميان اضلاع چنين معماي پيچيده‌اي در تلاطم بوده‌اند و هيچگاه وضعيت تثبيت شده و دلخواهي را تجربه نكرده‌اند.

از چهار سال پيش كه نخستين قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل به سردمداري آمريكا عليه فعاليت هسته‌اي ايران به تصويب رسيد تا هفته گذشته كه چهارمين قطعنامه تحريم عليه ايران صادر شد، اگر نگاهي موشكافانه به رويدادها و وضعيت بانيان قطعنامه بيندازيم، اين نكته واضح از دل واقعه بيرون مي‌آيد كه در اين ظرف زماني، آمريكا، اسرائيل و به طور كلي استكبار در بدترين شرايط در اضلاع اين معماي پنج ضلعي قرار داشته و چون جمهوري اسلامي ايران را هسته مقاومت و بيداري اسلامي دانسته و آنرا در مركز بسياري از تحولات سياسي جهان معاصر مشاهده كرده و تهديدات فرآروي خود را در خود آگاهي ملتها مي‌ديدند، لذا با حقوق هسته‌اي ايران در رسيدن به خودكفايي و دستيابي به چرخه فناوري مخالفت كرده و به اينگونه يكي از اولويت‌هاي ملت ايران را در شكستن قدرت علمي و سلطه سياسي ابرقدرتها نشانه رفتند.

آمريكا روز چهارشنبه با صدور قطعنامه شماره 1929 در شوراي امنيت، كه با دو راي مخالف، يك راي ممتنع و 12 راي مثبت و بدون دستيابي به اجماع به تصويب رسيد، بيش از آنكه توانسته باشد مانور قدرتي را عليه جمهوري اسلامي ايران به راه بيندازد، بر اين واقعيت مسلم و گريزناپذير صحه گذاشت كه در همه اضلاع پنجگانه معادله‌اي كه خود، و زايده نامشروعش يعني رژيم صهيونيستي در آن محصور هستند، به افلاس و درماندگي رسيده است. كيست كه نداند آمريكا پس از روي كار آمدن اوباما و ارائه شعار "تغييرِ"، همچنان با فهرست فراواني از بحرانهاي مالي، اقتصادي، مديريتي، محيط زيستي، سياسي و... روبرو است؛ آمريكايي كه همواره با بحران آفريني در هزاران كيلومتر دورتر از مرزهاي خود، به مديريت بحران مي‌پرداخت و همواره از گزند بحرانها دور مانده بود، اكنون در معرض مستقيم بحرانهاي جدي قرار گرفته و مديريت حل بحرانهاي خارجي را نيز از دست داده است.

كيست كه از بحرانهاي فزاينده رژيم صهيونيستي مطلع نباشد؟ جنگ 33 روزه لبنان و تجاوز 22 روزه به غزه نشان داد، رژيم صهيونيستي برخلاف گذشته اكنون اگر تجاوزي را آغاز كند، ديگر قدرت خاتمه دادن به آن را ندارد و آتش اين جنگها سرانجام دامن مقامات رژيم صهيونيستي را در تل آويو خواهد گرفت.

امروزه مقاومت اسلامي لبنان و انتفاضه فلسطين از آنچنان اقتداري برخوردار هستند كه معادله سياسي و نظامي خاورميانه را به نفع ملتها برهم زده، طرحهاي سازش آمريكايي را نقش بر آب كرده و نقشه آمريكا را براي بستن پرونده فلسطين عقيم ساخته‌اند.

در مسأله عراق و افغانستان نيز آمريكا بيش از پيش در باتلاقي كه خود آنرا ايجاد كرده، فرو افتاده و عليرغم هزينه كردن ميلياردها دلار از پول ماليات دهندگان آمريكايي در امور نظامي كه مي‌توانست در بهبود وضعيت بحران زده اقتصادي واشنگتن بكار آيد، همچنان روزهاي تاريك و مبهمي را سپري مي‌كند.

در چنين وضعيت گنگ و نامتعادلي از معادلات سياسي، اقتصادي و نظامي است كه آمريكا در حالتي غيرطبيعي قطعنامه‌اي جديد را عليه جمهوري اسلامي ايران صادر مي‌كند. اين قطعنامه، ماهيتا با قطعنامه‌هاي قبلي تفاوت چنداني ندارد و در واقع، تاكيدي است بر قطعنامه‌هاي سه گانه قبلي كه در گذر زمان، اجراي‌شان كمرنگ شده بود. به عنوان مثال در اين قطعنامه، كشورهاي جهان از فروش جنگ افزارهاي نطامي به ايران منع شده‌اند و اين موضوعي است كه سالهاست ايران با آن مواجه است. يا از ايران خواسته شده به فعاليتهاي موشكي‌اش خاتمه دهد، در غير اين صورت كشورهاي ديگر از همكاري هسته‌اي با ايران منع خواهند شد و كشتي‌هايي هم كه حامل محموله‌هاي مشكوك به سمت ايران باشند را بازرسي خواهند كرد كه همه اينها پيشتر نيز با درجاتي از شدت و ضعف وجود داشته است و تنها مواردي از رهگيري كشتي‌هاي به مقصد ايران در آن گنجانده شده كه نهايتا مي‌تواند موجب افزايش هزينه‌هاي حمل و نقل، بيمه و مشكلاتي از اين دست و متعاقبا باجگيري از ايران شود.

شركتهايي هم كه نامشان در فهرست تحريم آمده، پيش از اين نيز با مشكلاتي عملي در عرصه مبادلات بين‌المللي مواجه بوده‌اند و در اين چند ساله هيچگاه از چنين دست اندازهايي بي بهره نمانده‌اند.

صدور اين قطعنامه درعين حال حاوي نكات عبرت آموز و موارد هشدار دهنده‌اي است كه توجه به آنها مي‌تواند حركتهاي بعدي ملت ايران را پرصلابت‌تر و هوشمندانه‌تر سازد.

1.       صدور قطعنامه 1929نشان داد كه طرفهاي غربي فاقد تعادل رفتاري بوده و سياستي را جز تقابل با ايران دنبال نمي‌كنند. طبعا سخن گفتن از سازش با كشورهايي كه از راهبردي غير از دشمني با جمهوري اسلامي ايران برخوردار نيستند، دستاوردي جز زياده خواهي‌هاي آنان را به دنبال نخواهد داشت.

2.       تصويب قطعنامه تحريم نه تنها موفقيتي براي اوباما محسوب نمي‌شود بلكه نشان دهنده تزلزل او در صحنه سياست خارجي به ويژه سرپوشي براي شكست‌هايش در خاورميانه مي‌باشد و اين نكته را به اثبات مي‌رساند كه رئيس‌جمهور آمريكا، با پافشاري بر سياست خارجي، به شعار انتخاباتي تغيير پشت پا زده و در زمينه حل عاقلانه مسائل، ناكارآمدي خود را به اثبات مي‌رساند.

3.       شوراي امنيت سازمان ملل با تبعيت بي چون و چرا از سياستهاي آمريكا نشان داد كه بزرگترين نهاد بين‌المللي در عين حال غيردمكراتيك‌ترين و بي خاصيت‌ترين سازمان جهاني نيز هست و باقيمانده اعتبار سازمان ملل نيز با طرفداري اين شورا از نظام سلطه و صدور قطعنامه‌هاي سياسي از دست رفته است.

4.       چين و روسيه پس از طي روند بده بستانهاي سياسي، راي خود را در شوراي امنيت در اختيار آمريكا قرار داده و در كنار واشنگتن قرار گرفتند و حتي نتوانستند استقلال راي خود را همپايه كشور كوچكي مثل لبنان به نمايش بگذارند، لذا از اين پس نيز بايد آماده باشند تا مسئوليت رفتارهاي خود را بپذيرند.

5.       صدور اين قطعنامه نه تنها فعاليت هسته‌اي ايران را متوقف نخواهد كرد و باعث ترديد ايران در ادامه غني سازي نخواهد شد بلكه باعث مي‌شود كارشناسان كشورمان با جديت بيشتر به سمت خوداتكايي كامل حركت كنند.

6.       اقدامات عملي ايران در واكنش به توطئه همه جانبه آمريكا كه تحت پوشش قطعنامه تحريم شوراي امنيت جلوه گر شده بايد بر سياستي هوشمندانه، عملي و غيراحساسي متكي باشد و بتواند خط تقابل با جمهوري اسلامي ايران را كه واشنگتن به عنوان يك حركت اجماعي و جهاني درصدد جا انداختن آنست، متوقف سازد.

ديپلماسي مقاومت فعال

ديپلماسي مقاومت فعال

جمهوري اسلامي ايران با واکاوي دقيق دورنماي تحولات آينده، الگوي مبارزاتي جديدي را در برابر حاکميت نظام سلطه به اجراء درآورد. دولت دکتر احمدي نژاد ديپلماسي مقاومت فعال را به عنوان رويکرد هسته‌اي خود برگزيده است.

اين رويکرد با رويکرد تقابل که خواهان خروج از NPT مي‌باشد متفاوت است آنچنانکه کره شمالي خواهان آن مي‌باشد و با رويکرد انفعال و سازش هم در تعارض است آنچنانکه ليبي آنرا برگزيد .در صحنه کارزار رويارويي ايران و آمريکا هر کدام براي پيشبرد اهداف خود به ابزاري متوسل شده اند.

آمريکا به ديپلماسي تحريم و جنگ رواني متوسل شده است آنان با پروژه «ايران هراسي» سعي در جلب افکار عمومي و ايجاد اجماع جهاني عليه فعاليت هسته‌اي ايران دارند کشورهاي صنعتي نظام بين الملل براي حفظ هژموني خود از الگوهاي متنوعي بهره مي‌گيرند، گزينه رفتاري اين کشورها را مي‌توان تاکيد بر محدودسازي قابليت‌هاي صنعتي و استراتژيک ايران دانست .

در نقطه مقابل جمهوري اسلامي با اتخاذ ديپلماسي مقاومت فعال و آگاه سازي افکار عمومي از طريق ديپلماسي عمومي، سعي مي‌کند موازنه را به نفع خود تغيير دهد.به تعبير ديگر جمهوري اسلامي ايران توانست به گونه تدريجي موقعيت خود را ارتقاء داده از ابزارهاي بين المللي استفاده بهينه به عمل آورد.

دکتر احمدي نژاد با انتخاب ديپلماسي مقاومت فعال و تمرکز بر ديپلماسي عمومي به عنوان پشتوانه اصلي ديپلماسي رسمي سعي کرد به جاي پاسخگويي در جايگاه متهم، خود را در جايگاه مدعي قرار دهد و با توان خطابه‌اي به خوبي از عهده اين هدف برآمد .خطابه در حوزه ديپلماسي عمومي از اهميت و کارکرد بالايي برخوردار مي‌باشد و مي‌تواند فضاي رسانه‌اي دنيا را با خود همراه سازد بنابراين برغم تحليل بسياري در مخالفت سفر اخير دکتر احمدي نژاد به نيويورک جهت شرکت در اجلاس NPT به نظر مي‌رسد اين اجلاس و تريبون آن و اجلاس‌هاي مشابه براي رويکرد ديپلماسي عمومي، فرصت مغتنمي است به گونه‌اي که مي‌تواند تلاش دولت آمريکا براي اجماع جهاني عليه اهداف صلح آميز هسته‌اي ايران را خنثي سازد و اعتماد به نفس ديگر اعضاء را بالا ببرد.

در شرايطي که آمريکا و متحدانش با فضاسازي رواني، تلاش دارند مفاد NPT را به نفع خود تغيير دهند و در زماني که محيط منطقه‌اي در شرايط ابهام و تعارض قرار گرفته است،لازم است اقداماتي انجام گيرد که قدرت بازدارندگي در برابر تهديدات استراتژيک را فراهم بياورد.

پر واضح است که در اين شرايط اکتفاء به خطابه و غفلت از ديگر ابزار بازدارندگي کارساز نخواهد بود اما خطابه خود زبان کارساز و ابزار ديپلماسي عمومي است توانمندي کشورها در ديپلماسي عمومي شاخص ديپلماسي مقاومت فعال مي‌باشد نتيجه اينکه حضور رئيس جمهور در چنين اجلاس‌هايي و بيان منطقي مواضع ايران و همچنين افشاء اهداف غرب به حوزه نفوذ ايران مي‌افزايد و قدرت چانه زني ما را در برابر نظام بين الملل ارتقاء مي‌دهد.

رندي اوباما و ضرورت هوشمندي دستگاه ديپلماسي کشور

رندي اوباما و ضرورت هوشمندي دستگاه ديپلماسي کشور

مطالعه خاطرات روساي جمهور دولت آمريکا از انقلاب اسلامي تا کنون به خوبي نشانگر اين واقعيت است که همه آنان يک ناکامي مشترک داشته و آن هم ناتواني در برخورد و مهار ايران بوده است. اولويت کاري هر پنج رئيس جمهور آن کشور چگونگي برخورد با ايران بود که همه آنان ناکام ماندند و دولت‌هاي بعدي با معماي ايران پيچيده تر، روبرو شدند.

هر کدام از دولت‌هاي گذشته آمريکا براي انجام اين اولويت، روش‌هايي را در پيش گرفتند و در نتيجه طيف گسترده‌اي از روش‌ها و ابزار بکار گرفته شد تا اين هدف يعني مهار جمهوري اسلامي محقق شود.روش تهديد،تحقير،تحريم،تضعيف، همه بکار گرفته شد اما هيچ کدام نتيجه بخش نبود شايد خشن ترين رويکرد آن کشور با ايران در زمان بوش پسر بود.تئوري «دامينو» در دولت ايشان دنبال شد با وقايع 11 سپتامبر راهبرد تهاجمي آمريکا با اشغال دو کشور عراق و افغانستان عملياتي شد و در اين فضا تغيير رژيم ايران در دستور کار سياست خارجي آن کشور قرار گرفت

در چنين فضايي بود که دبليو بوش به خود اجازه داد که ايران را محور شرارت بنامد اما زمين گير شدن ماشين جنگي آمريکا در عراق و افغانستان و به بن بست رسيدن طرح‌هاي خاورميانه‌اي آن کشور و همچنين پيروزيهاي چشمگير حزب ا... لبنان و حماس در نوار غزه و گسترش موج نفرت عمومي جهاني در خصوص سياست‌هاي سخت نو محافظه کاران حاکم زمينه را براي ورود چهره‌اي جديد و بظاهر متفاوت در قامت آقاي اوباما فراهم آورد در نتيجه بوش پسر نه فقط در تغيير رژيم ايران ناکام ماند که ايران در نقطه اوج قدرت قرار گرفت و دولت ايشان در بدترين شرايط تاريخ آمريکا واقع شد.

در چنين شرايطي آقاي اوباما با شعار تغيير و تمرکز بر حل مسئله ايران زمام قدرت را به دست گرفت و خوشبيني‌هاي زيادي مبني بر حل و فصل مسايل ابراز گرديد اما روند امور خلاف اين گمانه را نشان داد او سعي کرد با تغيير لحن و ادبيات از دولت آمريکا اعاده حيثيت نمايد و در گام بعد تلاش کرد چهره آمريکا را در جهان اسلام بازسازي نمايد.سفر به مصر و سخنراني در دانشگاه قاهره،سفر به ترکيه و بازديد از اماکن و مساجد اسلامي آن کشور،انتقاد صوري به اسرائيل همه در راستاي استراتژي فوق صورت پذيرفت.

در گام سوم اوباما سعي کرد اختلافات خود با دو کشور روسيه و چين را حل و فصل نمايد بر همين اساس هم با روسيه توافقنامه استارت 2 و جمع آوري سپر دفاع موشکي امضاء کرد و اميدوار شد که راه براي همراهي اين دو کشور در برخورد با ايران هموار گرديده است گام چهارم دولت اوباما بر ايران هراسي متمرکز است در حقيقت محور ديپلماسي اين کشور بر بزرگ نمايي اهداف هسته‌اي ايران استوار شده است و رايزني فشرده‌اي در صحنه جهان به اين منظور شاهديم.

رسانه‌هاي غرب براي اين هدف بسيج شده اند گام پنجم در سياست جديد اوباما بر مسائل داخلي ايران تمرکز دارد و تلاش براي بهره برداري از محيط اختلافات داخلي روز افزون شده است گام ششم در استراتژي آن کشور با ايران اينکه هزينه برخورد با ايران بر جيب سازمانهاي بين المللي از جمله شوراي امنيت يا 1+5 تحميل شود و تنها دولت آمريکا طرف دعوا با جمهوري اسلامي نباشد به عبارت ديگر دولت آمريکا به دنبال اجماع و اقناع جهان براي بر خورد با ايران است به گونه‌اي که بتواند با پيش انداختن جامعه جهاني ديوار مصونيت براي خود فراهم آورد و در نهايت در گام هفتم به نظر مي‌رسد به دنبال امتحان همزمان گزينه‌هاي مختلف که شامل تشديد تحريم و احيانا برخورد نظامي است. در اين بين تمام کارشناسان سياسي و نظامي نسبت به پيامدهاي هر دو رويکرد آن دولت هشدار‌هاي لازم را داده اند.

آنان به شدت نسبت به هر گونه اقدام نظامي بيمناک هستند و واکنش ايران را غير قابل پيش بيني و مهلک تفسير مي‌کنند بر همين اساس گزينه بر خورد نظامي را احمقانه مي‌نامند.تاثيرگذاري گزينه تشديد تحريم‌ها هم مورد تشکيک مي‌باشد. بنابراين گيجي مفرطي بر کاخ سفيد حاکم است بر اين اساس اگر آقاي اوباما بنا دارد به ناکامي ديگر روساي جمهور کشورش در خصوص ايران گرفتار نيايد يک گزينه بيشتر در پيش رو ندارد.

و آن هم پذيرش ايران هسته‌اي است.تهديد ايران ولو با ابزار اتمي نه تنها بر مسير ايران تاثيرگذار نخواهد بود که پروسه ظاهر سازي اوبا ما خنثي مي‌شود و چهره واقعي ايشان در نزد افکار عمومي نمايان خواهد شد و جايگاه دولتش بيش از زمان دبليو بوش تنزل مي‌يابد.

نتيجه اين که: الف:دستگاه ديپلماسي کشورمان مي‌بايست متوجه رندي، زيرکي و پيچيدگي ماهيت تاکتيک‌هاي دولت کنوني آمريکا باشد و در اين شرايط نياز به هوشمندي درديپلماسي است.

ب:به نظر نگارنده پاشنه آشيل اقدامات خصمانه دولت آمريکا مسايل داخلي است اگر متناسب با سطح تهديدات، شرايط داخلي از آمادگي لازم برخوردار نباشد آنگاه بيم هر نوع اقدامي وجود دارد.

سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلي وکيلي

تروريست هسته اي كيست؟

تروريست هسته اي كيست؟

گذشت زمان پرده از وقايع و حوادث پررمز و راز بر مي دارد و واقعيت ها را براي درك درست ماجراها آشكار مي سازد. شايد اگر يكسال و نيم پيش در كوران شعارهاي تبليغات انتخابات رياست جمهوري آمريكا و در جريان ژست هاي سياسي و شعارهاي پرطمطراق آقاي اوباما براي ايجاد تغيير در سياست داخلي و خارجي آمريكا كسي برخلاف آن امواج تبليغاتي سخني درباره ماهيت او بر زبان مي راند مورد تخطئه افكار عمومي قرار مي گرفت زيرا بسياري بر اين گمان بودند كه با راه يافتن اوباما به كاخ سفيد به عنوان سياهپوستي كه اجدادش سابقه جهان سومي و مسلماني دارند و با شعار «تغيير» به ميدان آمده دگرگونيهاي بسياري در سياست خارجي آمريكا و در روابط اين كشور سلطه گر با ساير كشورها ايجاد خواهد شد اما اكنون پس از زمان كوتاهي پرده از چهره وي كنار رفته و مشخص شده كه او نيز دست كمي از بوش و ساير روساي سلطه گر آمريكا در جنگ افروزي ندارد و آنچه قبل از انتخابات بر زبان مي راند صرفا براي عوامفريبي و جلب آرا راي دهندگان آمريكايي و جلب توجه ملتهاي جهان بوده است .

اوباما هفته گذشته در مصاحبه با روزنامه آمريكايي «نيويورك تايمز» در ادامه سياستهاي جنگ افروزانه كاخ سفيد و مواضع خصمانه اين كشور با كشورهاي مستقل در توصيف راهبرد جديد هسته اي آمريكا مدعي شد «در دكترين جديد آمريكا واشنگتن متعهد مي شود درصورت حمله بيولوژيك به اين كشور نيز خويشتنداري نشان داده و از سلاح هسته اي استفاده نكند اما امنيت كشورهايي همچون ايران و كره شمالي را تضمين نمي كند.»

در پي اين سخنان دوپهلو و نمايشي كه نيمي از آن براي نشان دادن ژست صلح طلبانه و بي اعتنايي به سياست بازدارنده هسته اي و نيمي ديگر در توجيه سياست هاي جنگ افروزانه و اتمي آمريكا بود دولت آمريكا استراتژي جديد هسته اي اين كشور را در 50 صفحه منتشر كرد . در اين راهبرد جديد كه در آستانه امضاي معاهده كاهش زرادخانه هسته اي بين آمريكا و روسيه موسوم به « اسارت 2 » و پيش از تشكيل اجلاس بين المللي هسته اي در واشنگتن منتشر شد به صورتي عوامفريبانه و در لفاظي هاي جديد بر استراتژي پيشين هسته اي آمريكا تاكيد شده است .

براساس استراتژي هسته اي سابق آمريكا كه يادگار دوران جنگ سرد است بدون آنكه نامي از روسيه و چين برده شود آمريكا خود را مجاز به استفاده از سلاحهاي هسته اي به عنوان «ضربه نخست» و «عامل بازدارنده» دانسته بود و تلاش براي ارتقاي توان بازدارندگي هسته اي و مسابقه اتمي تحت عنوان «توازن قوا» به عنوان سنگ بناي راهبرد هسته اي آمريكا مورد توجه قرار گرفته بود اما در بازنگري جديد كه در قالب ژست تلاش براي توقف مسابقه هسته اي و حركت به سوي عدم استفاده از سلاحهاي اتمي ارائه شده آمريكا تهديدي به عنوان گروهها و سازمانهاي تروريستي و كشورهاي حامي تروريسم را براي ادامه سياست « ايجاد وحشت در جهان » مطرح كرده و با طرح اين ادعا كه هيچ خطر هسته اي از جانب آمريكا متوجه كشورهاي غيراتمي ملتزم به پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته اي (ان . پي . تي) نيست و واشنگتن به هيچ وجه عليه آنها از سلاحهاي اتمي استفاده نخواهد كرد ولي كشورهاي حامي تروريسم هسته اي ـ كه نام ايران و كره شمالي در اين فهرست آمده ـ هيچ تضميني درباره عدم بكارگيري سلاحهاي هسته اي عليه آنها وجود ندارد!

ارائه اين راهبرد جديد كه به نام دكترين هسته اي اوباما مطرح شده هر چند از سوي برخي كشورهاي متحد آمريكا به عنوان يك چرخش در سياستهاي هسته اي آمريكا مورد استقبال قرار گرفته ولي كاملا مشخص شده كه واشنگتن صرفا درصدد تغيير دشمنان خود و حفظ امتياز سلطه جويانه استفاده بازدارنده از سلاح اتمي است چنانكه برخي تحليلگران مستقل غربي اعلام كرده اند اين دكترين جديد هرگز به مفهوم انصراف آمريكا از حربه ايجاد رعب از راه سلاحهاي اتمي نيست و اوباما نيز مي خواهد همچون اسلافش از اين ابزار براي پيشبرد باج خواهانه سياستهاي خود استفاده كند. از همين رو يكي از مفسرين روزنامه نيويورك تايمز مي نويسد: « برنامه هسته اي اوباما تفاوت چنداني با برنامه هاي هسته اي روساي جمهور سابق آمريكا ندارد و فقط او در اين برنامه تلاش مي كند تا سياستهاي بازدارنده هسته اي آمريكا را براي دوران جديدي كه در آن تروريست ها و كشورهاي حامي تروريسم جاي روسيه و چين را گرفته اند تنظيم كند.

بدين ترتيب راهبرد جديد هسته اي و درعين حال جنگ افروزانه اوباما از چند منظر قابل مناقشه است به گونه اي كه آنرا بايد با جنيني كه مرده به دنيا آمده تشبيه كرد.

1.       آمريكا داراي يكي از بزرگترين زرادخانه هاي اتمي جهان است كه تعداد زيادي سلاح هسته اي را در آن انبار كرده و بايد نسبت به ايجاد مسابقه توازن وحشت مورد پيگرد و استيضاح جهاني قرار گيرد. آمريكا به عنوان كشوري كه امنيت جهاني را در معرض تهديد قرار داده به گونه اي كه ماشه هزاران بمب اتمي اين كشور تنها به يك تصميم نابخردانه و جنون آميز روساي جمهورش بند است بايد به سختي مورد مواخذه واقع شود.

متاسفانه آمريكائيها نه تنها خود را پايبند به هيچيك از قوانين بين المللي نمي دانند بلكه آنچنان غيرقانوني و در تضاد آشكار با قوانين پذيرفته شده جهاني عمل مي كنند كه هيچگونه ضوابط اخلاقي و انساني بر آن حاكم نيست . اين توحش و عملكردهاي غيرقانوني مقامات آمريكايي آنچنان رسواست كه حتي «رابرت مك نامارا» وزير دفاع «جان كندي» رئيس جمهور اسبق آمريكا با انتشار مقاله اي اعلام كرده «سلاحهاي هسته اي آمريكا غيرقانوني غيراخلاقي و از نظر نظامي غيرضروري و به طور مرگباري خطرناك است و نبايد به عنوان يك ابزار در سياست خارجي آمريكا بكار گرفته شود.» اكنون آمريكا 4500 كلاهك هسته اي استراتژيك و تهاجمي در نقاط مختلف جهان مستقر كرده كه 2 هزار كلاهك آن آماده شليك هستند و هر كلاهك اتمي اين كشور قدرت انهدامي 20 برابر بمب هيروشيما را دارد.

2.       آمريكا به عنوان تنها كشوري كه سلاحهاي مرگبار هسته اي را در جهان عليه بشريت به كار گرفته به مثابه يك جنايتكار جنگي بايد مورد محاكمه قرار گيرد و يك ضرب الاجل جهاني براي انهدام كامل سلاحهاي هسته اي اين كشور تعيين شود. آمريكا كه با بمباران شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي ژاپن در جريان جنگ جهاني دوم و كشتار دهها هزار ژاپني رسوايي بزرگ استفاده جنايتكارانه از سلاح هسته اي را به نام خود در جهان ثبت كرده اكنون چگونه مي تواند به كشورهاي ديگر جهان تضمين بدهد كه از سلاحهاي هسته اي عليه ديگران استفاده نخواهد كرد! اينكه آمريكا بخواهد به كشوري تضمين عدم استفاده از سلاح هسته اي را بدهد آنقدر مضحك است كه حيوان درنده اي مثل گرگ به موجودات رام و اهلي وعده امنيت جاني بدهد درحاليكه اقتضاي طبيعت او درندگي و خونريزي است . اينكه آمريكائيها بخواهند به كشورهاي جهان تضمين جاني و امنيتي بدهند درحاليكه عراق و افغانستان اكنون در زير چنگال هاي اشغالگران آمريكايي است آنچنان مضحك و توخالي است كه همه را به خنده وامي دارد.

3.       تضمين هاي آمريكا كه بارها تعهداتش را در مجامع بين المللي به عهده فراموشي سپرده و آنها را نقض كرده هرگز براي كشورهاي عضو «ان . پي . تي» قابل قبول نيست و تا زماني كه كاهش و امحا كلاهكهاي هسته اي آمريكا تحت نظارت كامل بين المللي انجام نشود حرفها و تعهدات اين كشور قابل قبول نيست و اعتباري براي جهانيان ندارد.

قطعا نگهداري و انباشت اين حجم از سلاحهاي اتمي در زرادخانه آمريكائيها و تحت مديريت سبعانه آنها امنيت جهاني را در معرض خطري جدي قرار داده و تهديدي براي امنيت ساير كشورها و روابط بين الملل به شمار مي آيد. راهبرد جديد هسته اي اعلام شده از سوي اوباما هم از لحاظ مبنايي هيچ تفاوتي با دكترين هاي قبلي آمريكا نداشته بلكه به معناي خلق دشمنان فرضي تحت عنوان « تروريسم هسته اي » و استفاده گستاخانه از سلاحهاي هسته اي عليه آنهاست و اين درحاليست كه تروريسم هسته اي با پرونده آمريكا در زمينه ساخت انباشت و استفاده ضد بشري از اين سلاحها مطابقت داشته واژه اي برازنده عملكرد دولت هاي آمريكايي است .

4.       تلاش آمريكا براي القاي اين نكته استكباري كه خود را به عنوان قطب اصلي جهان معرفي نمايد و اراده خود را به منزله اراده جامعه جهاني القا كند از بزرگترين اشتباهات تاريخي روساي جمهور سابق آمريكاست كه آقاي اوباما نيز درصدد تكرار كردن آنست . مردم جهان هرگز اين خطاي استراتژيك و عمدي دولت اوباما را فراموش نخواهند كرد كه غرض ورزانه و كينه توزانه ايران را به تروريسم هسته اي متهم مي كند و در همان حال حتي اشاره اي به رژيم صهيونيستي به عنوان اشاعه دهنده سلاحهاي هسته اي و به عنوان رژيمي كه به هيچيك از هنجارهاي بين المللي متعهد نيست نمي نمايد. قطعا اين قبيل دكترين ها نه تنها اعتباري براي سردمداران كاخ سفيد ايجاد نخواهد كرد بلكه باقيمانده آبروي آمريكائيها راهم كه ممكن است وجود داشته باشد از بين خواهد برد و اوباما را نيز نزد جهانيان رسواتر خواهد نمود.

آیا اسلامیت ضد جمهوریت است؟

آیا اسلامیت ضد جمهوریت است؟

در روز جمهوری اسلامی شاید بهترین فرصت برای آشنایی با مبانی نظری این شکل حکومت باشد. مبانی نظریه ای که برآمده از حکمت و کلام سیاسی امام خمینی (ره) بود و قرنها ریشه در فقه شیعه داشت. اگرچه در اندیشه سیاسی شیعه پس از غیبت امام عصر(عج) نظریه هایی مانند عدم پذیرش و مشروعیت هر گونه سلطنت و حکومت جز امام، نظریه سلطنت مسلمان ذی شوکت بی اذن فقها،نظریه  سلطنت مسلمان ذی شوکت به اذن فقها (ولایت عامه ی انتصابی فقها)، مشروطه و...  به وجود آمد اما بی شک نقطه عطف تاریخ اندیشه سیاسی شیعه نظریه امام خمینی (ره) و ولایت فقیه است که در چارچوب نظامی به نام جمهوری اسلامی تجلی یافت.  این نظام دارای دو هسته نظری بود که این دو هسته نظری مرکز معنایی این تئوری را تشکیل می داد. جمهوریت و اسلامیت دو هسته نظری این تئوری هستند که شکل ترکیب آن ساختار سیاسی منحصر به فردی در مدلهای حکومتی به وجود آورده که از منظر سیاست تطبیقی بسیار قابل توجه است.

 

این دو هسته نظری، این دو گروه متعارض:

این دو هسته نظری از منظر دو گروه متفاوت نا مرتبط و نامتناسب دیده شده است. گروه اول لیبرال ها و اندیشمندان مدرنی هستند که متاثر از اندیشه سیاسی جدید غرب فرایند نوسازی سیاسی را به قول آلموند به سکولاریزاسیون فرهنگ سیاسی و انفکاک ساختارهای سیاسی تفسیر می کنند و امکان جمع نهادهای مدرن سیاسی را با  عدم سکولاریزم غیر ممکن می دانند. در این نگاه تنها مدل مشارکت مردمی در لیبرال دموکرایهای غربی شکل می گیرد که با نوعی سکولاریسم  سیاسی همراه هست.

گروه دوم از منظر سنت و دین نظریه سیاسی اسلام را با رای مردم و جمهوریت متباین می دانند. از نگاه آنان صرف مشروعیت از آن خدا است و حکومت دینی از سوی خدا و در طول او از سوی ولی فقیه نشات می گیرد. منبع تشریع قوانین خداست و امکان قانون گذاری مستفل وجود ندارد.  از این منظر  ادعا شده است كه حكومت ولايى با حكومت جمهورى سر سازش ندارد; چراكه پذيرش جمهوريت‏به معناى پذيرش حاكميت مردم است، حال آنكه پذيرش ولايت فقيه به منزله حاکمیت خدا و مشروعیت الهی است.  از این منظر ولايت و جمهوريت دو مقوله متناقض و غيرقابل جمع‏اند و تنها با تصرف در معنا و مبانى اين دو مفهوم است كه مى‏توان گونه‏اى سازش ميان آن دو برقرار نمود.

 

جمهوریت یعنی چه؟

بر خلاف این دو قطب حضرت امام خمینی (ره)  به امکان همسازی و ترکیب بدون مزاحمت این دو مفهوم در چارچوب نظری خود معتقد بودند.

از منظر امام خمینی (ره) مفهوم جمهوریت تفاوت زیادی با مفهوم متداول آن در جهان ندارد. ایشان در فرانسه در پاسخ به خبرنگاران فرانسوی فرمودند: جمهوري موردنظر ما، " به همان معنايي است كه در همه جا جمهوري است (صحيفه امام ج 4، ص 479، ج 5، ص 311 )یا اینکه فرمودند: " اصل جمهوري همين است كه در مملكت شما هم هست كه آراي عمومي آن را تعيين مي كند...  جمهوري است يعني دموكراتيك و اسلامي است يعني قانون آن اسلامي است(صحيفه امام ج 5، ص 240 )

لذا مفهوم جمهوری با فلسفه سیاسی معاصر جهان شباهت دارد.  جُمهوری نوعی حکومت است که در آن ریاست کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم برگزیده می‌شود و دوران تصدی او محدود است. تعریف دیگر بر این مبنا است که جمهورى در عرف سياسى به حكومت دموكراتيك يا غيردموكراتيك گفته مى‏شود كه زمامدار آن توسط راى مستقيم يا غيرمستقيم اقشار مختلف مردم انتخاب شده و توارث در آن دخالتى ندارد و حسب موارد مدت زمامدارى آن متفاوت است.

در نهایت باید موارد زیر را جزو ویژگی های حکومت جمهوری دانست:

1.       انتخابى بودن رئيس حكومت از سوى مردم به طور مستقيم يا غيرمستقيم

2.       محدود و موقت‏بودن مدت رياست‏حكومت

3.       موروثى نبودن رياست‏حكومت

4.       مسؤول بودن رئيس جمهور نسبت‏به اعمال خود

لذا می بینیم در مدل امام خمینی (ره) مساله چرخش نخبگان و حاکمان،ابتنای حکومت به رای مردم (چه در سطح رییس جمهور به صورت مستقیم و چه در سطح رهبر به صورت غیر مستقیم) از اصول بنیادین جمهوریت است.

 

ولایت فقیه وجمهوریت:

از منظر امام خمینی (ره) جمهوریت مقوم نظری ساختار حکومت است. انتخابات،تفکیک قوای سه گانه،مجلس شورای اسلامی،شوراهای اسلامی و... فرایندها و ساختارهایی هستند که بر مبنای جمهوریت پدید آمده است. اما محتوای نظام بر پایه رکن اسلامیت خواهد بود. نکته مهم در اینجا انفکاک میان جمهوریت به عنوان یک ساختار و لیبرالیسم وسکولاریسم به عنوان فرهنگ سیاسیو محتوا است.  از نگاه استاد مطهری ما باید جمهوريت را به عنوان شكلي از اشكال نظامهاي سياسي بدانيم و آن را با مباني مكاتب مختلف خلط نكنيم....

بر مبنای اندیشه سیاسی امام راحل "... جمهوري است يعني دموكراتيك و اسلامي است يعني قانون آن اسلامي است... " این نکته مبین این است که جمهوریت ساختاری و اسلامیت محتوایی است.

بحث جمهوریت و اسلامیت، هم دارای وجه نظری، وجه اجتماعی و تاریخی است.  اشاره شد که بهلحاظ نظری، جمهوریت، شکل حکومت و اسلامیت و شرع، محتوای حکومت است و لذا کاملا با هم جمع میشوند.  لذا مردم کاملا بازیگرند و تماشاچی در حکومت نیستند.  از سویی اسلامیت، ناظر به محتوا و قوانین است.

فیلسوفانی مانند افلاطون، معتقدند که مردم عوام در مقایسه با حکیمان، نمیتوانند دارای رایی برابر باشند و لذا حکومت مردمسالاری و دموکراسی، حکومت جاهلان بر جاهلان است و لذا باید نخبگان و حکیمان جمع شوند و حکیم برتری را بهعنوان حاکم انتخاب کنند.  فیلسوفانی مانند پوپر در کتاب جامعه باز و دشمنانش نقدهایی بسیار جدی به این منظر وارد می کند بر مبنای نگاه او اگر مردم حکومت را از آن خود ندانند، دلسوزی و مسئولیتی نسبت به آن نداشته و حکومت را برای خودشان تلقی نمیکنند.  او معتقد است که مردم باید بازیگر فعال عرصه سیاست باشند.  نظریه ولایت فقیه که نظریه جمهوری اسلامی است، نظریهای است که در آن هم قوانین حکیمانه از سوی خدای سبحان وضع شده و هم حکیمی توانمند، حاکم است.  هم مردم حضور و نقش دارند و حاکم را تعیین و شناسایی میکنند و هم شارع مقدس به مردم گفته است که در چارچوب قوانین عمل کنند.  لذا در اینجا اصلا گفته نشده که مردم دخالت نکنند.

شاید این دوبال مفهومی را بتوان با دو عبارت مشروعیت الهی(که با مشروعیت سیاسی و واژه Legitimacy تفاوت دارد) و مقبولیت مردمی تفسیر کرد. جمهوری اسلامی نظامی است که به واسطه حضور ولی فقیه و اجرای احکام شرع دارای مشروعیت و به واسطه مشارکت،خواست و حضور مردم دارای مقبولیت است.

بر خلاف عده ای از عناصری از طرفداران هر دو نظریه افراطی بالا که به آن اشاره شد که معتقد به تغییر نظریه سیاسی امام بودند به نظر می رسد این نگاه صحیح نیست و فاقد مبنا است. عده ای  معتقدند امام مبانی جمهوریت را از سر اضطرار پذیرفته در حالیکه بعدها از آن عدول کرده اما سیره سیاسی امام خلاف آن ر اثبات می کند. مثالهایی در این زمینه نشان می دهد  كه حكومت و ساختار  آن از ديدگاه ايشان متكي به آرا ملت است.  حتي درباره نقش ولايت فقيه در عصر غيبت دو جمله معروف از ايشان نقل شده كه هر دو بيانگر اين حقيقت است.  نقل اين دو جمله كه مربوط به سالهاي پاياني عمر شريف آن حضرت است ثبات انديشه ايشان را در اين زمينه آشكارتر مي سازد.

حضرت امام در پاسخ اين سئوال نمايندگان خود در دبيرخانه ائمه جمعه مبني بر اينكه " در چه صورت فقيه جامع الشرائط بر جامعه اسلامي ولايت دارد " مرقوم فرمودند : " ولايت در جميع صور دارد.  لكن تولي امور مسلمين و تشكيل حكومت بستگي دارد به آراي اكثريت مسلمين كه در قانون اساسي هم از آن يادشده و در صدر اسلام تعبير مي شد به بيعت با ولي مسلمين "صحیفه امام (ج 19، ص 459 )

همچنين در نامه خود به رئيس مجلس بازنگري قانون اساسي در ضمن بيان عدم لزوم شرط مرجعيت در رهبري، مرقوم نمودند: " اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است. (صحیفه امام ج 21، ص 371)

لذا ولی فقیه مشروعیت الهی را به نظام می بخشد به همراه مقبولیت امکان ایجاد و بسط نظام دینی را به دست می آورد که در روزگار معاصر ساختار جمهوریت نماد و مقوم این مساله است.

 

نتیجه گیری:

 جمهوری معنای «توده یا مردم» است و به این سبب به حکومتهایی که بر مبنای رای مردم پایه گذاری شده، حکومت جمهوری می گویند یعنی حکومت منسوب به اکثریت.  از دیدگاه اسلام، حق حاکمیت تنها از آن خداوند و کسانی است که خداوند به آنها اذن بدهد در نتیجه مشروعیت(شرعی بودن و نه مقبولیت) حکومت و حاکم، الهی است.  اما کلیه مراحل حکومت اسلامی که از آن به «حکومت خدا بر مردم» تعبیر می شود، تا مورد پذیرش مردم قرار نگیرد هرگز به مرحله فعلیت در نخواهد آمد.  بنابراین جمهوریت از مفهوم اسلام به معنای پذیرش همگانی وخواست عمومی است و این همان تعبیر «حضور حاضر» در کلام امام علی (ع) است که آنرا موجب تمام شدن حجت بر خود و پذیرش حکومت می داند.  در روزگار معاصر سازوکار جمهوریت به معنای مشارکت سیاسی،انتخابات،رای مردم برای اقامه دین در جامعه مورد استفاده قرار می گیرد.   در این ساختار که بر آمده از مدلهای جمهوری جهان است اصولی مانند انفکاک قوا،انتخابی بودن مسوولین اجرایی،وجود پارلمان،رقابت و مشارکت سیاسی وجود دارد.  تردیدی نیست که در نظام جمهوری اسلامی این اصول وجود دارد و اسلام تحقق حکومت الهی را مبتنی بر پذیرش و انتخاب مردم می داند اما تنها نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که مشروعیت(شرعی بودن) حکومت از دیدگاه اسلام الهی است.  در عین حال که بدون مقبولیت عمومی و ساختارهای مهیا کننده این مقبولیت،مشروعیت صرفا کافی نیست.  بنابر این جمهوری اسلامی در حقیقت به معنای جمع دو انتخاب و تلاقی دو قدرت الهی و خلقی و موجب تضاعف دو مسئولیت خدایی و مردمی خواهد بود.

منبع: سایت تبیان

تبعات "شعاع قدرت" در ايران

تبعات "شعاع قدرت" در ايران

يکي از تبعات منفي قدرت اين است که "شعاع" توليد مي کند. کسي که در قدرت قرار مي گيرد به ميزان اصل قدرت، خود نيز "شعاع" پيدا مي کند، شعاع هرکسي بخشي از زندگي حقيقي و حقوقي او را تشکيل مي دهد.

فرزندان، نزديکان، همکاران و هم حزبي ها، ارکان شعاع قدرت هستند. "شعاع قدرت" به دليل برخورداري از مصونيت معبر اصلي فساد و انحراف قدرت بحساب مي آيد. "شعاع قدرت " است که داستان تراژيک "آقا زاده" را باز توليد مي کند. آقازاده امروز در ادبيات سياسي ايران به يکي از متداول ترين واژه ها تبديل شده است. "شعاع قدرت " پاشنه آشيل اصل قدرت مي باشد، به هر اندازه که قدرت بازتوليد شعاع نمايد؛ به همان اندازه آسيب پذير و غير ارزشي خواهد بود. گاه نفوذ شعاع قدرت، اصل قدرت را تحت شعاع خود مي گيرد. قضاوت مردم پيرامون صاحبان قدرت براساس عملکرد "شعاع قدرت " است. به عبارت ديگر افکار عمومي همواره، عملکرد يک مسئول و صاحب قدرت را در آئينه عملکرد شعاع آن و اطرافيانش مي بينند.

بسياري از بزرگان نظام، خود از نظر سلوک و رفتار شخصي، داراي مناقب اخلاقي بالاي بودند اما در دام آقازاده، بيت، دوستان، هم حزبي ها گرفتار آمده و نتوانستند در آزمون کنترل اطرافيان خود، سربلند بيرون آيند. همان شخصيت هاي که با تمام وجود در مقابل ظلم رژيم گذشته ايستادند و سال ها زنداني کشيدند و عليه تبار سالاري، فرزند سالاري، فرياد برآوردند اما خود بعد از ورود به قدرت در جاذبه خانوادگي، گرفتار آمدند و در حقيقت عدالت پشت ديوار "شعاع قدرت" آنها مدفون شد. بسياري از شخصيت ها به رغم حضور متوالي در قدرت و امکان استفاده از امکانات بيشمار اما همچنان داراي سلامت نفس و سلامت رفتار مي باشند و گرفتار تبعات منفي قدرت نشدند اما فقط خود سالم ماندند ولي شعاع آنها که محصول ميزان قدرت مي باشد، گرفتار فساد رفتار شد و به دليل اينکه مردم شعاع هر مسئول را به نام او و با رضايت وي مي دانند، رفتار شعاع قدرت را به پاي قدرت مي گذارند.

با اين مقياس اگر تاريخ سي و يک ساله عملکرد مسئولان نظام را ورق زنيم، قربانيان بسياري شاهد خواهيم بود که خود مستقيما نقشي نداشته اند اما در حقيقت قرباني شعاع قدرت خود شده اند. سر گذشت تراژيک مرحوم آيت ا... منتظري و نقش بيت ايشان در اين خصوص تکان دهنده است. کمتر کسي هست که به خدمات و نقش تعيين کننده آقاي هاشمي رفسنجاني براي حل مشکلات کشور، ايمان نداشته باشد اما شعاع آقاي هاشمي در دوران سازندگي و بعد از آن چنان پررنگ شد که همه خدمات اين مرد بزرگ، تحت شعاع قرار گرفت و همين عامل هم باعث شد تا مردم در انتخابات مجلس ششم و رياست جمهوري نهم به ايشان پشت کنند و برغم گذشت ساليان متمادي اما همچنان بخش زيادي از مردم و متدينان نسبت به وي دل چرکين هستند و قضاوت ها پيرامون ايشان متاثر از عملکرد فرزندانش مي باشد. به همان ميزان که شخص ايشان در جامعه مورد تمجيد مي باشد ولي شعاع وي مورد نکوهش و سرزنش بوده است. آقاي خاتمي هم از آسيب هاي "شعاع قدرت" مصون نماند. حزب مشارکت و مجاهدين، شعاع قدرت آقاي خاتمي بودند. زاويه رفتار شعاع آقاي خاتمي، به نقطه اي رسيد که از دست خاتمي هم کاري برنمي آمد و در ميانه راه، شعار عبور از خاتمي را سردادند. به رغم قضاوت مثبتي که نسبت به شخص آقاي خاتمي وجود داشت اما عملکرد "شعاع" موجب دوري متدينان و نگراني روزافزون نيروهاي انقلاب گرديد.

و اما امروز آقاي دکتر احمدي نژاد هم در معرض اين آزمون مي باشد. آنچه برسر هاشمي و خاتمي آمد در کمين آقاي احمدي نژاد هم هست. اين روزها گفتمان غالب جريان اصولگرا حول انتقاد از اطرافيان آقاي احمدي نژاد متمرکز است. انتقاد به قدرت روزافزون عده اي از اطرافيان ايشان که به صورت غيرمعمول مورد وثوق و اعتماد وي مي باشند. بنابراين اگرچه آقاي احمدي نژاد گرفتار دام فرزند سالاري و حزب مداري نشده است اما قدرت او هم "شعاع" و "مدار" توليد کرده است که همين "شعاع" مورد هجوم و انتقاد ديگر اصولگرايان گرديده است. نکته اي که نبايد از آن غافل بود اينکه همواره رفتار گريز از مرکز و دورزدن نقطه مرکزي قدرت توسط کساني صورت مي گيرد که براي خود نقش تعيين کننده در تحصيل قدرت قايل مي باشند.

منبع: سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلي وکيلي

درس عبرتي براي مزدوران

درس عبرتي براي مزدوران

عبدالمالك ريگي سركرده گروهك تروريستي موسوم به «جندالله» كه تحت اشراف و حمايت سازمان هاي جاسوسي آمريكا انگليس رژيم صهيونيستي و برخي كشورهاي منطقه به يكي از مهمترين مهره هاي بيگانه بر ضدملت ايران تبديل و جنايات بيشماري در شرق ايران مرتكب شده بود سرانجام به دام افتاد و در يك عمليات كم نظير و پيچيده گرفتار تور اطلاعاتي امنيتي ايران شد.

سركرده جنايات اخير شرق كشور كه قاچاق موادمخدر گروگانگيري اخاذي جنايات تروريستي عليه مردم شيعه و اهل سنت مزدوري براي سازمان هاي جاسوسي بيگانه شهادت بيش از 20 شهروند مظلوم سيستان در تاسوكي انفجار اتوبوس حامل كاركنان سپاه در زاهدان شهادت 11 نفر ديگر در جاده بم ـ كرمان سر بريدن سربازان نيروي انتظامي انفجار مسجد حضرت علي بن ابيطالب (ع) زاهدان شهادت سرداران شوشتري و محمدزاده و جمعي از فرماندهان و سران طوايف و قبايل در بخش پيشين شهرستان سرباز و... از جمله جنايت ها و مزدوريهاي وي بود در يك عمليات استثنائي پيچيده و غافلگيرانه كه بتدريج جزئيات آن اعلام خواهد شد به دام سربازان گمنام امام زمان (عج) افتاد. خبر دستگيري معروف ترين و مخوف ترين تروريست شرق كشور ديروز به عنوان مهم ترين و خوشحال كننده ترين خبر در صدر اخبار قرار گرفت و علاوه بر رسانه هاي داخلي خبرگزاريهاي خارجي و منطقه اي نيز آن را با اهميت ويژه اي منتشر كردند. عمليات دستگيري عبدالمالك ريگي از ابعاد و جوانب ويژه اي برخوردار است كه طبعا توضيحات مسئولان در روزهاي آينده آنرا روشن تر خواهد ساخت ولي اين واقعه از يك نگاه كلي حاوي نكات مهمي است كه پيامدهاي منطقه اي و جهاني بسياري خواهد داشت .

نكته نخست اينكه عبدالمالك ريگي به عنوان يك پديده جنايت پيشه و فرزند نامشروع تفكرات منحط و ضدبشري وهابيگري و تعصبات فرقه اي پس از آنكه توانست در سال 84 قساوت خود را عليه مردم ايران در حادثه تاسوكي به اثبات برساند به عنوان يك عامل پيش برنده در تضعيف امنيت داخلي ايران و برهم زننده وحدت شيعه و سني در اختيار سازمان هاي امنيتي بيگانه از جمله سازمان جاسوسي آمريكا و برخي كشورهاي منطقه قرار گرفت به طوري كه رسما سازمان « سيا » گروهك تروريستي جندالله را مورد حمايت مالي نظامي لجستيكي و سياسي خود قرار داد و پس از هر عمليات تروريستي كه در ايران انجام مي داد راديو صداي آمريكا و شبكه العربيه وابسته به عربستان سعودي فعاليتهاي تروريستي وي را تحت پوشش قرار داده و با ريگي مصاحبه مي كردند. برخي مقامات اسبق سيا درباره ارتباط اين سازمان با گروهك ريگي به شبكه « اي .بي .سي» اعتراف كردند نحوه آرايش و سازماندهي كه ماموران سيا براي گروه جندالله در نظر گرفته بودند يادآور استفاده دولت آمريكا از ارتش هاي واسطه است كه توسط كشورهاي ديگر از جمله عربستان با ايجاد طالبان در افغانستان و يا بي ثبات سازي دولت نيكاراگوئه در دهه 80 حمايت مالي مي شدند .

ارائه كمك هاي اطلاعاتي تبليغاتي و نظامي آمريكا و برخي كشورهاي منطقه به گروهك تروريستي ريگي از آنچنان وضوح و بي پروايي برخوردار بود كه جمهوري اسلامي ايران طي نامه اي به شوراي امنيت سازمان ملل نسبت به حمايت علني واشنگتن و لندن از تروريسم در شرق كشور رسما اعتراض كرد. طبعا ضربه به چنين شبكه اي كه در راستاي ايجاد ناامني در ايران از حمايت هاي گسترده آمريكا و عربستان برخوردار بود مي تواند يك ضربه اساسي و غافلگيركننده به دستگاه هاي جاسوسي محسوب شود. بي گمان اين اقدام موفقيت آميز تلاشگران اطلاعاتي كشورمان نه تنها ضربه اي مهلك و ريشه اي به تروريسم در شرق ايران است بلكه يك قدرت نمايي سياسي و امنيتي در برابر سازمان هاي جاسوسي سيا و موساد اينتليجنت سرويس و شبكه هاي اطلاعاتي عربستان و پاكستان مي باشد كه مدتها با مهره اي به نام ريگي در فكر رويارويي با ايران بودند.

نكته مهم در اين باره اينست كه همان طور كه «بن لادن» به مردي نامريي در دنياي تروريست ها تبديل شد كه سازمانهاي اطلاعاتي قادر به دستگيري او نيستند از عبدالمالك ريگي نيز در رسانه هاي غربي و منطقه اي چهره اي ارائه گرديده بود كه سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي ايران قادر نيستند به دليل حمايت همه جانبه و پوشش چند لايه اي كه سازمانهاي جاسوسي غرب و منطقه از او انجام مي دهند اين مدل ايراني بن لادن را دستگير كند اما سربازان گمنام امام زمان (عج) با عمليات اخير توانستند توانمنديهاي خود را به رخ كشيده و سازمان هاي امنيتي بيگانه را متهور و مبهوت سازند. اين اقدام نه تنها دستاوردي براي دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي ايران محسوب مي شود كه توانستند با نفوذ در لايه هاي سازمانهاي جاسوسي بيگانه و تهيه گزارش و تصوير از مقر مشترك نيروهاي سيا و ريگي در خارج از مرزها چنان ضربه اي را به آنها وارد كنند كه نفهمند از چه ناحيه اي ضربه خورده اند بلكه نشان دهنده اقتدار نظام جمهوري اسلامي ايران در عرصه هاي مختلف است .

سومين نكته حائز اهميت در اين ماجرا اينست كه جنايتكار هر كه باشد هر كجا باشد و در پناه هرقدرت شيطاني كه بسر ببرد روزي به دام خواهد افتاد و اين باور عميق و عمومي ملت ايران است . مصداق اين باور پس از سالها انتظار تحقق يافت و عبدالمالك ريگي يكي از سرآمدهاي جنايتكاران و قسي القلب ترين دشمنان ملت ايران سرانجام توسط پنجه قدرتمند فرزندان غيور ملت سربازان پرافتخار اسلام و حافظان امنيت كشور شكار شد. او كه فرزندان بيگناه اين ملت را در دهها عمليات قساوت بار سر بريده و مثله كرده بود عاقبت گرفتار بي رحمي هاي خود گرديد و در موقعيتي به دام افتاد كه قلب ملت ايران شاد شد.

شايد چهارمين نكته مهم اين قضيه موقعيت زماني اين دستگيري باشد. اين جنايتكار قسي القلب و از خدا بي خبر كه خود را از فرزندان معنوي تحت امر مفتي هاي وهابي و سلفي يعني همان كساني كه فرمان انفجار حرم عسكريين عليهما السلام را صادر كردند مي داند در زمان كه مقارن با سالروز شهادت امام حسن عسكري (ع) و سالروز امامت امام زمان (عج) بود به دام عدالت و انتقام الهي گرفتار شد كه موجي از شور و شعف را در ميان ملت ايران ايجاد كرد.

در مقام بيان پنجمين دستاورد اين عمليات غرورآفرين تاكيد بر اين نكته ضروري است كه دستگيري عبدالمالك ريگي بار ديگر به همه دشمنان انقلاب اسلامي نشان داد دشمني با ملت مسلمان و قهرمان ايران و نظام جمهوري اسلامي هرگز براي آنها ثمري نخواهد داشت و همانگونه كه در هيچيك از توطئه هاي گوناگون 30 سال گذشته به نتيجه نرسيدند اين بار نيز همچون گذشته طوفان درو كرده و عوامل دست پرورده و مزدور آنها نيز به مجازات و مكافات عمل خود رسيدند كه اين بهترين درس عبرت براي ساير مزدوران اجانب است .

نكته پاياني آنكه قطعا دستگيري عنصر فاسد و شروري همچون عبدالمالك ريگي در آستانه هفته وحدت مي تواند موجب خوشحالي شيعه و سني در سيستان و بلوچستان شده و عاملي در جهت تحكيم وحدت باشد چرا كه اين عنصر خودفروخته و اعضاي گروهك منحرفش صرفا از احساسات ديني براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان استفاده كرده و گر نه براي آنان كشتن بيگناهان اعم از شيعه و سني هيچ تفاوتي نداشت .

اين خبر خوش و مسرت بخش به عنوان يك بشارت وحدت آفرين باعث خوشحالي ملت ايران شد و طبعا وحدت ملي و مذهبي را نيز به همراه خواهد داشت هر چند براي برخي دولتهاي منطقه كه جهت مبارزه با آفت هاي تفرقه انگيز در جوامع اسلامي و قطع ريشه تروريسم در كشورهاي همسايه حاضر به هيچگونه همراهي نشدند بايد اظهار تاسف نمائيم .

جدال آلترناتيوها

جدال آلترناتيوها

با فاصله گرفتن از فضاي ملتهب پس از انتخابات 22خرداد،امکان گمانه زني پيرامون صف بندي هاي سياسي فراهم آمده است. به نظر مي رسد اصلاح طلبان ديگر ياراي هماوردي در صحنه سياسي ايران را نخواهند داشت. در اين مجال فرصت بازشماري عوامل اين رخداد نيست اما زنجيره حوادث موجب شد تا گردونه سياست بر پاشنه همراهي و موافقت براي اصلاح طلبان نچرخد و نشانه هايي ظاهر شد که نشان مي داد افکار عمومي تفکر اصلاح طلبان را پس زده است. حال اصلاح طلبان از عرصه عمومي جامعه حذف شده اند و اين حذف شدن قبل از زماني بود که از قدرت حذف شوند.

اصلاح طلبي گرايشي بود که در دوم خرداد 76 سر برآورد و با تحصن کمدي و تراژيک نمايندگان مجلس ششم در سال 82 عملا به پايان رسيد؛ وقتي هيچ پاسخ تائيد آميزي از مردم در آن هنگام نگرفتند در حقيقت برگ رفوزه خود را از افکار عمومي دريافتند. آنها در توهم حمايت مردم دست به راديکالترين اکسيون خود عليه نظام يعني استعفا و تحصن در مجلس زدنداما مردم که روزي آنها را با عنوان "خط امامي ها" مي پنداشتند و در 76 به همين دليل به آنها روي آوردند با اين رفتار اکنون آنها را نقطه مقابل نظام مي ديدند بنابراين به فراخوان تلويحي اصلاح طلبان براي حمايت از تحصن و انتخابات شوراها و رياست جمهوري نه گفتند و به اين ترتيب تاريخ "اصلاح طلبان از مردم رانده و از قدرت مانده" شروع شد.دوم خرداد 76 و تير 84 هر دو برآمده از رويکرد سلبي در انتخابات بود. در 76 همه تحليل ها در نقد و رد آنچه در طول ساليان سازندگي به انجام رسيده بود، صورت پذيرفت و گفتمان غالب انکار گذشته بود. افکار عمومي هم محمد خاتمي را در آن گفتمان پذيرفت. در 84 دولت هاي سازندگي و اصلاحات به عنوان بانيان بسياري از انحرافات نسبت به شعارها و آرمانهاي انقلاب معرفي شدند و گفتمان غالب حول ارزشهاي به حاشيه رفته همچون ساده زيستي، توجه به عدالت، سياست خارجي عزتمند و توجه به مستضعفين، دور مي خورد و مردم هم محمود احمدي نژاد را در اين گفتمان برگزيدند.

اکنون عرصه سياست از وجود رقيبي چون اصلاح طلبان و ياران هاشمي، خالي است براين اساس اين عرصه نياز به الترناتيو دارد. در حقيقت روز بعد از انتخابات 22 خرداد 88 نقطه آغاز شکل گيري و بازتعريف آلترناتيوها بود. به تعبير ديگر تحليل رفتار زيرپوستي گروههاي مختلف اصولگرا، حکايتگر جدال آلترناتيوهاست. جدال آلترناتيوها در زير پوست رفتار ظاهري گروههاي سياسي جريان دارد چرا که آشوب هاي خياباني پس از انتخابات تاکنون مانع عريان شدن جدال مذکور بوده است؛ و به مرور که فضا آرام و آرامتر شود و به انتخابات شوراها که در 89 برگزار خواهد شد نزديکتر شويم ابعاد جدال نمايانتر خواهد شد. انتخابات چهارمين دوره شوراهاي شهر و روستا که در سال 89 برگزار مي شود، نخستين وزن کشي سياسي بين جايگزين هاي اصلاح طلبان از يکطرف و جريان حامي دکتر احمدي نژاداست.

نحوه واکنش گروههاي مدعي آلترناتيو بودن به آشوب هاي پس از انتخابات متاثر از اين جدال زيرپوستي است. اين مدعيان ضمن تمايز و اعلام انزجار با ساختار شکنان، تلاش وافري دارند تا بين معترضين و ساختارشکنان فرق بگذارند زيرا نيم نگاهي به جذب بدنه معترضين و اصلاح طلبان دارند بنابراين جدال آلترناتيوها، صحنه اصلي آرايش سياسي آينده کشور را رقم مي زند. جدال مذکور عمدتا بين منتقدين احمدي نژاد در جريان است. جناح منتقد در بستر زمان و با صرف هزينه هاي اجتماعي و در غياب اصلاح طلبان مي کوشد به صفت جايگزيني و آلترناتيو بودن مشهور شود. در چنين فرضي به طور طبيعي يک طرف اصلي صحنه را جريان وابسته به دولت و شخص دکتر احمدي نژاد تشکيل مي دهد.

اگرچه آقاي احمدي نژاد ترجيح داده است که همچنان بدون تکيه بر قالب حزبي و به شکل رهبري اصولگرايان در صحنه حضور داشته باشد و نقش ايفا کند اما اين شيوه در هما وردي با رقيب مشترک اصولگرايان يعني اصلاح طلبان کارساز بود ولي اکنون در غياب اين رقيب مشترک و با شکل گيري نقش آفرينان جديد عرصه عمومي سياست؛ به ناچار جريان حامي دکتر احمدي نژاد شکل منسجم تر و شايد هم حزبي به خود خواهد گرفت.

به نظر مي رسد نقطه عزيمت کانديداهاي آلترناتيو براي برقراري موازنه رقابت در عرصه عمومي نه پايبندي به شعارها و استراتژيهاي اصلاح طلبان که در رويکرد سلبي متمرکز است. اين گروهها با تحليل شرايط و اذعان به رويگرداني مردم از شعارهاي اصلاح طلبان سعي در ارائه گفتمان اصولگرايي دارند و تلاش مي کنند خود را ذيل عنوان اصولگرايي تعريف نمايند اما نقطه تفاوت و تمايز خود را انکار و تخطئه عملکرد دولت هاي دکتر احمدي نژاد مي دانند و همچون روال مرسوم تلاش خواهند کرد که در موارد کاملا بي مبنا و براساس اختلافات سليقه اي ولي با خط کشي هاي سياسي، ظاهري مبناي به خود گيرد و افراد صفر و يکي نگريسته خواهند شد و با انگ هاي سياسي تقابل و تفاوت ها به نمايش گذاشته خواهد شد و دور باطل اصولگرايي قديم و اصلاح طلبي جديد تکرار خواهد شد.  و بايد ديد اين بار اقبال و ادبار مردم شامل کدامين خواهد بود.

منبع: سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلي وکيلي

برخورد انفعالي با اقتدار ملت ايران

برخورد انفعالي با اقتدار ملت ايران

يوكيا آمانو رئيس جديد آژانس بين المللي انرژي اتمي در نخستين گزارش خود درباره فعاليتهاي هسته اي ايران به هيات مديره آژانس در اقدامي بي سابقه مدعي شد نگران آنست كه ايران دست به كار ساخت بمب اتمي شده باشد. اين گزارش كه روز پنجشنبه قبل از اينكه در اختيار نمايندگان كشورها قرار گيرد از طريق خبرگزاريهاي غربي منشتر شد نشان مي دهد اهداف ويژه اي در پشت آن قرار دارد و براي ايجاد جنجال جديد تبليغاتي و فشار سياسي عليه جمهوري اسلامي ايران تدارك ديده شده است.

در اين گزارش 10 صفحه اي كه «بي. بي. سي» آنرا به عنوان نسخه اي از گزارشي محرمانه عليه ايران منتشر كرده به نقل از آژانس ادعا شده كه ممكن است ايران درحال ساخت كلاهك اتمي براي نصب برروي موشك هاي خود باشد. در خبر بنگاه سخن پراكني انگليس تصريح شده اين نخستين بار است كه آژانس از فعاليتهاي هسته اي ايران در جهت مسير نظامي ابراز نگراني مي كند درحاليكه تاكنون آژانس صرفا خواهان پاسخ ايران به فعاليتهاي مخفي گذشته خود و ارائه توضيحاتي در اين باره بوده است.

انتشار اين گزارش صرفنظر از موارد كذب و ادعاهاي غيرواقعي و كاملا سياسي به لحاظ زماني با انگيزه هاي خاصي صورت گرفته كه توجه به آنها در تحليل و بررسي علت انتشار اين گزارش راهگشا خواهد بود.

1.       گزارش و سند يك نهاد رسمي بين المللي كه مي بايست تا قبل از بيرون آمدن از دفتر دبيركل آژانس بين المللي انرژي اتمي و تحويل به ساير اعضاي هياتهاي نمايندگي عضو كاملا سري و محرمانه تلقي شود سر از يك آژانس خبري انگليسي در مي آورد كه دولت متبوعش مخالفت و ستيز با مردم ايران را در ماههاي اخير به نحو آشكاري علني كرده است. آيا جز اينست كه بگوئيم در دفتر آقاي « آمانو » نيز مانند دفتر آقاي « البرادعي » نفوذي هاي قدرتمندي وجود دارند كه خارج از حوزه مديريت او تصميم گيري مي كنند و يا اينكه به اين نتيجه برسيم همانهايي كه اين گزارش را براي دبيركل جديد آژانس پخت و پز كرده اند آنرا همزمان در اختيار شبكه خبري انگليسي «بي.بي.سي» قرار داده اند تا يك جنجال جديد تبليعاتي عليه جمهوري اسلامي ايران كليد خورده شود.

چگونه ممكن است يك گزارش نسبتا مفصل 10 صفحه اي از دفتر دبيركل آژانس خارج و منتشر شود بدون آنكه او اراده و نقشي در اين كار نداشته باشد آيا اين نشان از مديريت شدن مهمترين نهاد رسيدگي كننده به مسائل هسته اي جهان توسط دولتهايي ندارد كه سالها سياستهاي خانمان سوز و سلطه گرانه آنها بر جهان حاكم بوده و بر مطالبات غيرقانوني خود از ملتها پافشاري مي كنند.

2.       انتشار اين گزارش كه منحرف شدن از 20 گزارش قبلي آژانس درباره فعاليتهاي هسته اي ايران به شمار مي رود تدارك آتش تهيه اي براي نشست بعدي شوراي حكام در دهم اسفند ماه و اجلاس آتي كشورهاي 1 +5 در روزهاي پاياني سال است كه بتوانند فشارهاي سياسي تبليغاتي و تداركاتي ويژه اي را براي اعمال تحريم بيشتر عليه جمهوري اسلامي ايران فراهم كنند. اين هدف را مي توان از اظهارات سخنگوي وزارتخارجه آمريكا يافت كه لحظاتي پس از انتشار اين گزارش اعلام كرد نتايج گزارش آژانس بين المللي انرژي اتمي با گفته هاي هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا در جريان سفر به خليج فارس به منظور تشريح پديده ايران هراسي همخواني و مطابقت داشته است و اگر فشارهاي بين المللي عليه ايران تشديد نشود اين كشور هرچه بيشتر به سمت توانايي هسته اي پيش خواهد رفت ! در واقع اين گزارش به گونه اي تنظيم شده كه بتواند از لاف تبليغاتي خانم هيلاري كلينتون در سفر اخيرش به منطقه پشتيباني و حمايت كند و تاييدي بر زنجيره توطئه آمريكا عليه نظام جمهوري اسلامي ايران باشد.

اولين بيانيه دبيركل جديد آژانس نشان دادكه وي نيز همچون اسلاف خود وامدار كشورهاي غربي بويژه آمريكاست و چاره اي جز حركت در چارچوب سياستهاي واشنگتن و پوشيدن لباس كارگزاري و كارمندي كاخ سفيد ندارد.

چگونه از آقاي «آمانو» به عنوان يك ديپلمات ژاپني مسئول سازمان بين المللي انرژي اتمي پذيرفتني است كه بجاي آنكه مانع سلطه جنگ افروزانه آمريكا و ديگر كشورهاي دارنده سلاحهاي اتمي كه زرادخانه هاي آنها همچون بمب ساعتي بر سر كشورهاي مستقل امنيت جهاني را در معرض تهديد قرار داده و سابقه بكارگيري اين سلاحها را در شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي ژاپن در پرونده خود دارند بشود در پرونده سازي عليه كشورهاي مستقل كه به استناد گزارش دبيركل و هياتهاي بازرسي آژانس فاقد هرگونه فعاليت غيرنظامي است با واژه «ممكن است» زمينه اتهام افكني شود.

3.       بدون شك اين گزارش توطئه اي در مقابل استقامت و سياست مدبرانه اي است كه ملت و رهبري ايران در مقابل ترفند فريبكارانه غربي ها براي خروج اورانيوم غني سازي شده از ايران و مبادله آن با ميله هاي 20 درصدي در خارج تدارك ديده بودند كه با تيزبيني و درايت ويژه رهبري عقيم ماند و اكنون غربي ها به قصد انتقام گيري و به صورت عريان وارد صحنه تحت فشار قرار دادن فعاليتهاي هسته اي ايران شده اند. اين گزارش قطعا يك بهانه جويي آشكار براي باج خواهي از ايران و تسليم شدن در مقابل پيشنهاد انتقال دستاوردهاي 20 ساله دانشمندان ايراني به خارج و پيشكش كردن اورانيوم هاي غني شده ايران به غربي ها در ازاي وعده دريافت 116 كيلو اورانيوم 20 درصدي است كه هرگز براي ملت ايران و هر عقل سليم و فهيمي قابل قبول نيست.

4.       اين گزارش ضد ايراني دقيقا يك هفته پس از حماسه عظيم مردم ايران در 22 بهمن درحالي منتشر مي شود كه در آن روز به يادماندني كه دشمنان انقلاب از ماهها قبل براي ضربه زدن بر حمايت ملت از انقلاب سرمايه گذاري كرده بودند يكصدا نفرت خود را از استكبار فرياد زدند و بر وفاداري خود به نظام و ارزشهاي انقلاب پافشاري كرده و اين حقيقت زيبا و ماندگار را به رخ سلطه گران كشيدند كه دشمنان همواره در مقابل وحدت ملت ايران مايوس خواهند شد. بنابر اين اظهارات اخير مقامات آمريكايي عليه جمهوري اسلامي را بايد در راستاي عصبانيت و نااميدي آنها از ملت ايران مورد ارزيابي قرار داد همانگونه كه رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي در سخنان ديروزشان در بازديد از ناوشكن پيشرفته ساخت ايران تاكيد كردند «حرفهاي كهنه و مهمل اخير درباره ساخت سلاح اتمي در ايران نشان مي دهد دشمنان ملت چقدر از صحنه آمدن مردم در روز 22 بهمن و احساس استقلال و هويت ملت ايران به خشم آمده اند كه به اينگونه تبليغات تكراري و ناكارآمد متوسل شده اند». ايشان سپس در تشريح مواضع اصولي جمهوري اسلامي در دستيابي به دانش صلح آميز هسته اي تصريح فرمودند «جمهوري اسلامي ايران در پاسخ به اين گونه مهملات تبليغاتي احساساتي نخواهد شد چرا كه ما بارها گفته ايم مباني و اعتقادات ديني ما اينگونه سلاحها را به عنوان سمبل نابودي حرث و نسل ممنوع و حرام مي داند و به همين علت ما هيچ اعتقادي به سلاح و بمب اتم نداريم و دنبال آن نمي رويم.»

5.       همزماني اين پرونده سازيها با پيام اقتدار ملت ايران در حمايت از انقلاب در روز 22 بهمن اين معنا را بيش از پيش آشكار مي سازد دشمنان انقلاب و در راس آنها آمريكاي سلطه گر اكنون كه از ايجاد شكاف و فاصله ميان مردم و نظام نااميد شده اند به دنبال متهم كردن جمهوري اسلامي ايران به داشتن اهداف غيرصلح آميز هسته اي هستند تابتواند با تشديد تحريم اقتصادي و ساير تهديدات به هدف خود براي درهم شكستن انقلاب دست يابند ولي همانگونه كه ملت و مسئولين ايران بارها اعلام كرده اند براساس حق قانوني خود به فعاليتهاي صلح آميز هسته اي ادامه خواهند داد و هيچگاه آنرا متوقف نخواهند كرد. اين ملت مقاوم در راهپيمايي اقتدارآفرين 22 بهمن به جهانيان نشان داد كه هيچگاه تسليم درخواستها و انتظارات خارج از پادمان جامع آژانس نمي شود و گزارشها و قطعنامه هاي تحميلي را نيز كه با مديريت آمريكائيها تدارك ديده شده باشد برنمي تابد.

در ميان 2 بیست و دوم

در ميان 2 بیست و دوم

هشت ماه پس از انتخابات پرحاشیه 22 خرداد 88، خیابان‌های تهران در سال‌روز پیروزی انقلاب، شاهد شکل‌گیری یک صف‌آرایی تازه برای قدرت ملی بود. قدرتی که می‌خواست خود را به رخ بکشد تا فراتر از آشوب داخلی، چشمان دشمن خارجی را خیره کند و آبی باشد بر آتش و مرهمی بر تنش.

اول: اگر چه سخنران راهپیمایی 22 بهمن، به سیاق 30 سال گذشته رئیس‌جمهوری بود، اما درست به‌مانند راهپیمایی حماسی 9 دی، تصاویر یا جملات بسیار محدودی از رئیس‌جمهوری در دستان راهپیمایان قرار داشت و تقریبا هیچ شعاری در حمایت از دولت سر داده نمی‌شد. این نکته به‌معنای نفی حمایت از دولت نیست، بلکه نشانه‌ای است از آن‌که مساله مردم، دولت نیست و آن‌ها به درستی تشخیص داده‌اند که جدال فرسایشی 8 ماهه گذشته بر سر موضوعاتی فراتر از آرای ریخته‌شده به صندوق‌هاست. هر دولتی به طور طبیعی دارای هواداران و مخالفانی در سطح سیاسیون و مردم است (و دولت فعلی به‌طرز بی‌سابقه‌ای فاقد حمایت‌های گروه نخبگان) و طبعا نمی‌تواند گرانیگاه وحدت و هم‌دلی عمومی باشد، از این رو مردم تلاش کردهاند تا همان محورهای وحدت‌بخش قدیمی (امام، رهبری، اسلام و انقلاب) را بازیابی کنند و بر این اساس تجمعات اخیر حال و هوایی کاملا غیردولتی داشته و دارند.

دوم: رسانه‌های غربی در انتشار خبرهای راهپیمایی روز پنج‌شنبه، سانسور خبری بی‌سابقه‌ای را اعمال کردند؛ آن‌چه در گزارش‌های اولیه آن‌ها بیش از هر چیز دیگری جلوه داشت، تاکید بر برخوردهایی پراکنده در نقاطی نامعلوم بود؛ بی‌هیچ اشاره‌ای به هیمنه حضور میلیونی مردم در مسیر اصلی راهپیمایی. این گرایش خبری به‌ناگزیر فضای تحلیلی نارسی را شکل داده و موجب ایجاد نوعی نگاه غیرواقع‌بینانه به شرایط حاکم بر ایران می‌شود و با این ذهنیت، فضای عمومی ایران به تمامی دست‌خوش اغتشاش و ناآرامی تصویر شده و بر این مبنا برنامه‌ریزی‌های سیاسی و اطلاع‌رسانی نظم می‌یابد؛ درست به‌مانند برخی وب‌سایت‌های خبری متوهم که در ظهر روز راهپیمایی گزارش می‌دادند که در میدان انقلاب (هم‌زمان با پخش زنده تلویزیونی) مسلسل‌ها در حال شلیک‌اند و گاز اشک‌آور در فضا پخش شده است. مساله حائز اهمیت نه اصل انتشار این خبرها، بلکه بازنشر آن‌ها از سوی دیگران است که نشان‌دهنده تسلط نگرش‌های سطحی و ساده‌انگار بوده و این‌که اطلاع‌نماها، جایگزین اطلاعات شده‌اند. بهبیانی دیگر این اطلاعات بدانجا میانجامد که برخی در دنباله تحلیل کلی خود (ملت دو پاره شده) گمانههایشان را رصد کرده و در پی اثباتشان بر میآیند.

سوم: این پرسش پیش از این در ذهن بسیاری وجود داشته است که آیا راهپیمایی عظیم 22 بهمن پایان‌بخش فضای شکننده 8 ماهه گذشته خواهد بود (بهطور طبیعی، بازندگان روز پنجشنبه در پی آن هستند که با کم رنگ نشان دادن اهمیت حضور چند میلیونی تهرانیها، بر خلاف رویه 8 ماهه گذشته خود، اصل راهپیمایی را مخدوش کنند و اساسا اجازه بهره برداری از آن را ندهند). اگر راهپیمایی 22 بهمن به اغتشاش کشیده می‌شد و جریان ساختارشکن می‌توانست توانایی‌‌ای از خود به‌نمایش بگذارد، وضع حالتی دیگرگونه می‌یافت، اما اکنون این راهپیمایی (با گذر از فراز توقع معترضان و براندازان) امکانی بزرگ پدیدار آورده تا بخشی از تهدیدهای نگران‌کننده ماه‌های گذشته پایان یافته تلقی شود؛ اگر چه نباید با تزریق خوش‌بینی افراطی به این باور رسید که اکنون همه مشکلات حل شده و ماجراها رو به انتهاست، اما نباید نسبت به فرصت‌های پدیدآمده بی‌تفاوت بود و بدان‌ها در حد شعار و تبلیغات پرداخت: مردم با وجود همه سختی‌ها و ابهامات، یک بار دیگر آمدند و فارغ از مرزبندی‌های رایج خواهان آرامش و عدالت شدند؛ آن هم در چارچوب جمهوری اسلامی. این تجدید میثاق چندباره، چراغ راه آینده است برای عبور از دوران بحران.

هشت ماهی که میان 2 بیست و دوم گذشت، قطعهای فراموشنشدنی در تاریخ انقلاب بود و آرامش روانی ایجادشده از ناحیه حضور مردم در 22 بهمن می‌تواند دست‌یابی به یک آرایش جدید در نحوه تنظیم برخوردهای امنیتی و فرهنگی با فضای عمومی را (که مقدمه آن جایگزین کردن اقدامات ایجابی به جای رفتارهای سلبی است) تسهیل کند؛ عبور بحران از مرزهای سیاسی و امنیتی (و کشیده شدن آن به حوزه‌های فرهنگی) آسیبی نگران‌کننده بود و حالا باید با اقداماتی متناسب با شرایط تازه، روند تنش‌زدایی را تشدید کرد. مردم همدلانه خواهان جمهوری اسلامیاند و این را هم در انتخابات 22 خرداد و هم در راهپیمایی 22 بهمن ابراز کردهاند؛ حالا نوبت دیگران است.

منبع: سایت خبری تحلیلی الف